از جمله كلام
آن جناب عليه الصّلاة و السّلام است در خصوص أنصار، گفتهاند راويان زمانى كه رسيد
بأمير المؤمنين خبرهاى سقيفه بني ساعده و احتجاجات مهاجرين و انصار در باب خلافة
بعد از وفات حضرت رسول مختار، فرمود آن حضرت كه چه گفتند انصار بمهاجرين؟ عرض
كردند كه چنين گفتند كه بايد از ما اميرى باشد و از شما اميرى فرمود:
پس چرا
احتجاج نكرديد بر ايشان باين كه رسول خدا وصيت فرمود در حقّ ايشان باين كه احسان
بشود در حق نيكو كار ايشان و در گذرند از بد كردار ايشان، عرض كردند كه چگونه باشد
در اين گفتار حجّة بر انصار پس فرمود آن حضرت كه اگر بود خلافت در ايشان نمىبود
وصيت پيغمبر بايشان يعني لازم بود كه پيغمبر ديگران را بايشان بسپارد نه اين كه
سفارش ايشان را بديگران بكند بعد از آن فرمود آن حضرت:
پس قريش در
مقام احتجاج چه گفتند بأنصار؟ عرض كردند كه حجت آوردند با اين كه ايشان شجره رسول
خدايند، پس فرمود كه: حجّة آوردند بشجره و ضايع كردند ثمره او را، يعنى بدرخت حجة
مىآورند و ثمره او را كه آل محمّد عليه و على آله الصّلاة و السّلام هستند مهمل
مىگذارند، اللهمّ وفقنا.
و من كلام
له 7
و هو السابع
و الستون من المختار فى باب الخطب لما قلّد محمّد بن أبي بكر مصر فملك عليه و
قتل رحمة اللّه عليه و قد أردت تولية مصر هاشم بن عتبة، و لو ولّيته إيّاها لما
خلّى لهم العرصة، و لا أنهزهم الفرصة، بلا ذمّ لمحمّد، فلقد كان إليّ حبيبا