تو نگاه كن آيا مخالف خود را ببدتر از
كشتن مجازات توانى كرد؟ گفت نه، در پاسخ گفت: آن پادشاهى كه بتو عطا كرده است آنچه
عطا كرده، گنهكار را بكشتن شكنجه ندهد، بلكه با عذابى دردناك و مخلد، او بخوبى
ميداند چه در دل دارى و در چه كارى چشمت بكجا است و دستت چه كار ميكند و پايت بچه
سوى مىرود بنگر كه هر آنچه از دنيا را خاص خود كردى چون از دستت گرفت چه فائدهاى
برايت دارد در موقعى كه تو را پاى حساب كشيد.
منصور گريست
و گفت: كاش آفريده نبودم، واى بر تو، چگونه چاره كار خود كنم؟ گفت: همه مردم را
رهبرانيست كه در ديانت خود بدانها پناهند و بگفتارشان رضا دهند، تو آنانرا محرمان
خود ساز تا راه بتو بنمايند و در كارهايت با آنها مشورت كن، منصور گفت: من بدنبال
آنان فرستادم از من گريختند، گفت:
آرى، ترسيدند
آنها را براه خودت ببري، ولى در خانهات را باز گزار و حجاب را بردار و هموار ساز
مظلوم را باش و ظالم را از بن برانداز و فيء و صدقات از راه حلال و پاك بگير و
بحق و عدالت بر مستحقانش پخش كن، در اين صورت من ضامنم كه رهبران حق و مخلص نزد تو
آيند و در اصلاح كار امّت بر معاونت دهند.
مؤذّنان سر
رسيدند و سلامش دادند و اعلام بنماز كردند، برخواست نماز گزارد و بجاي خود برگشت و
هر چه آن مرد را جستند نيافتند- پايان ترجمه قصّه-.
از تأمل در
اين داستان مطالبي درك مىشود كه براي اين زمان هم بىنتيجه نيست.
بقية
الثلاثون من حكمه 7
و الكفر
على أربع دعائم: على التّعمّق، و التنازع، و الزّيغ و الشّقاق: فمن تعمّق لم ينب
إلى الحقّ، و من كثر نزاعه بالجهل دام عماه