چه عالم زنده شد فرمانگزار است
چه ميرد ذكر خيرش در شمار است
بهر جا علم حاكم بر جهانست
و ليكن مال محكوم كسان است
كميلا مالداران مرده باشند
اگر چه زنده و اندر تلاشند
ولى مردان دانش زنده هستند
بدوران تا بود پاينده هستند
اگر اشخاص آنها ناپديدند
مثلهاشان بدلها آرميدند
هلا در سينهام علمى است انبوه
كه سنگينى كند بر آن چنان كوه
چه خوش بود ار كه دانشجوى لائق
بدست آورد مى در اين خلائق
بلى باشند اندر پيش دستم
كسانى بس ولى طرفي نبستم
يكى طوطي صفت آموزد از من
ولى ايمن نه از نيرنگ و از فن
نمايد علم دين ابزار دنيا
كند گردن كشيء بر پير و برنا
از آن حجت بدست آرد چه روباه
بضد أولياء اللَّه، صد آه
يكى منقاد حق باشد و ليكن
ندارد هوش و بينائي بهر فن
ز هر پيشامدى در شبهه افتد
ز شك و ريب فتنه از ره افتد
نه اين را دوست مىدارم نه آنرا
بدور انداز بهمان و فلان را
سوم شاگرد من لذتپرست است
اسير شهوت و بيقيد و مست است
چهارم در پى جمع و پسانداز
ز بهر دين نباشند اين دو سرباز
همانندند حيوان چرا را
كه بايد برد آنها را بصحرا
چنين باشد كه دانش رفته از دست
چه دانشمند مرد و رخت بر بست
خداوندا تو مىدانى بحالي
زمين از حجت حق نيست خالي
چه ظاهر باشد و مشهور و منظور
چه از بيم و هراس خلق مستور
براى آنكه حجّتهاى سبحان
نماند باطل و بيهوده برهان
چه قدرند و كجا اين راد مردان
كه عالم جسم و اينان اندر آن جان
بذات حق كه اينان كم شمارند
اگر چه قدر و رتبت بيش دارند
نگهبانان حجّتهاى حقّند
امين بينات و رتق و فتقند