در شگفتم از كسى كه زنده شدن در سراى
ديگر را منكر است با اين كه آفرينش اين خانه نخست را بچشم خود ديده است.
و در شگفتم
از كسى كه آبادكننده دنياى فاني است و جهان پاينده را از دست هشته و از آن گذشته.
اندر شگفتم از بخيل كو مىشتابد بيدليل
بسوى فقرى كه از آن مىهراسد چون ذليل
در مىرود از دست او آن ثروت دلبست او
تا عمر همچون فقرا مىپرد از شصت او
و اندر سراى آخرت دارد حساب اغنيا
واى از اين بخت بد و افسوس از اين ماجرا
وز تكبر پيشهها سر بر زده از نطفهها
فردا يكايك مرده و گنديده همچون جيفهها
وز آنكه شك مىآورد اندر خدا و بنگرد
خلق خدا را روز و شب با چشم خود هر جا بود
وز آنكه از يادش برد مرگ خودش در روز و شب
بيند هميشه مردهها افتاده اندر تاب و تب
وز منكر بعث و نشور اندر قيامت يا بگور
با آنكه بيند دم بدم صد زنده آيد در ظهور
وز آنكه كوشد تا كند آباد اين دار فنا
ليكن ز دست خود نهد آبادى دار بقا
الثانية و
العشرون بعد المائة من حكمه 7
(122) و
قال 7: من قصّر في العمل ابتلى بالهمّ، و لا حاجة للّه فيمن ليس للّه
في ماله و نفسه نصيب.
المعنى
اللام في
قوله 7 (في العمل) يحتمل وجهين:
1- لام
الجنس، فالمقصود أنّ التقصير في كلّ عمل للدّنيا أو الاخرة موجب للهمّ بالنسبة
إليه، لأنّ التقصير سبب لاختلال العمل و نقصانه، فلا يحصل منه الغرض المقصود منه،
فيورث الهمّ.
1- لام العهد
الخارجي، فيكون المقصود التقصير في العمل الشرعي، و ترك أداء
الوظيفة الدينية، فالابتلاء بالهمّ عقوبة مترتّبة عليه،
فلا ربط له بالجملة التالية