چون زهد نسبت بحرام نيست، و هيچ دانشى
بمانند انديشه نيست، هيچ عبادتي بپايه انجام فرائض نرسد، هيچ إيمانى چون حياء و
شكيبائى نيست، و هيچ حسبى بمانند رعايت أدب و تواضع نيست. شرافتى چون دانش نباشد،
و پشتيبانى محكمتر از هم شورى نيست.
پندى ز علي بشنو اى دل كه شوى روشن
چون او نبود در پند استاد و بزرگ فن
مالى نبود از عقل پرفائدهتر هرگز
وحشت نبود بدتر از عجب بما و من
عقلي نه چه تدبير است، ارجى نه چنان تقوى
يارى نه چه خلق خوش، ارثي چه أدب كردن
رهبر نه چنان توفيق، كسبى نه چه كار خير
ربحى چه ثواب اندر عقبى زيد ذو المن
دست اركشى از شبهه بهتر ورعى زان نيست
چون زهد حرام اى دل زهدى نبود متقن
علمى نه چه انديشه، نسكى چه أداء فرض
چون صبر و شكيبائى ايمان نبود ايمن
مانند تواضع نيست بهر تو حسب هرگز
چون علم شرف نبود، چون شور ظهير ايضا
العاشرة و
المائة من حكمه 7
(110) و
قال 7: إذا استولى الصّلاح على الزّمان و أهله، ثمّ أساء رجل الظّنّ
برجل لم تظهر منه خزية فقد ظلم، و إذا استولى الفساد على الزّمان و أهله فأحسن رجل
الظّنّ برجل فقد غرّر.