في حجرها، هذا تصريح بحبّه لعليّ 7 بما لا مزيد عليه و تلويح لبغضه له، و هل قتل عليّ 7 إلّا
بمخالفة معاوية معه و بكيده و مكره؟
الترجمة
متن كامل خبر
بروايت مندرجه در شرح معتزلى ترجمه مىشود:
معاويه بضرار
ضبابى گفت: أى ضرار علي را براى من وصف كن، در پاسخ گفت: يا أمير المؤمنين مرا
معاف دار، گفت: البته بايد او را وصف كنى، در پاسخ گفت: چون ناچارم مىگويم: بخدا،
والا همت بود، شديد القوى بود، صرحى و قاطع سخن مىگفت، بدادگرى حكومت ميكرد، دانش
از همه سويش فرو مىريخت و در پيرامونش حكمت گويا بود، از دنيا و شكوفانيش گريزان
بود، بشب پر هراس انس داشت، اشكش فراوان، انديشهاش طولانى بود، جامه كوتاه
درويشانه را خوش مىداشت و خوراك ناهموار را، در ميان جمع ما چون يكى از ما بود هر
پرسشى داشتيم جواب مىداد، و چون از او فتوى مىخواستيم ما را آگاه ميكرد بخدا با
اين كه ما را بخود بسيار نزديك ميكرد و با او همنشين بوديم، بسا كه از هيبت الهية
او جرئت سخن با او را نداشتيم، اهل دين را بزرگ مىداشت، و مساكين را بخود نزديك
ميكرد، هيچ نيرومندى طمع نداشت كه ناحقى بسود خود از او بخواهد، و هيچ بينوائى از
دادگرى او نوميد نبود.
من خود گواهم
كه در يكي از مواقفش وى را ديدم در حالى كه شب از نيمه گذشته، و پردههاى تاريكى
خود را بر جهان گسترده بود، و أخترانش در چاه مغرب فرو شده بودند، دست بر ريش داشت
و چون مار گزيده بر خود پيچ و تاب مىخورد و بمانند مصيبت زدهاى مىگريست و
مىگفت: أى دنيا ديگرى را فريب بده، خود را بمن عرضه مىدارى؟ براى من زيور نمائى
و كرشمه ميكنى؟! هيهات هيهات، من تو را سه طلاقه كردم كه رجوع ندارد، عمرت كوتاه
است، و قدرت اندك، آه و افسوس از توشه كم، و دورى سفر. و راه پر خطر.
معاويه گريست
و گفت: خدا ابو الحسن را رحمت كناد، بخدا همچنين بود