نام کتاب : درسهايي از نهج البلاغه نویسنده : منتظري، حسينعلي جلد : 1 صفحه : 203
وابسته به خدا باشد، چنانچه نور خورشيد وابسته به خورشيد است و بين خورشيد
و نور كه معلول آن است فاصله زماني نيست ; يعني اين طور نيست كه خورشيد يك
مدتي بوده باشد و نور نباشد بعد نور موجود شود. پس بين علت و معلول فاصله
زماني لازم نيست، اين كه در عالم ماده ميبينيم هر كدام از ما مسبوق به عدم زماني
هستيم براي اين است كه يك شرايط مادي براي وجود ما لازم بوده است، اما
موجودات مجرد احتياج به اين شرايط مادي ندارند، بلكه اراده خداوند در
وجودشان كافي است، خداوند كه از ازل اراده داشته، پس از ازل هم آن مخلوق با
خدا بوده، در عين حال آن مخلوق پرتو حق است ; تكرار اين مسأله براي ايجاد
اين معنا در ذهن همگان است تا گمان نشود لازمه مخلوق خدا بودن حدوث زماني
است . ميشود يك چيزي حادث زماني نباشد از اول هم بوده باشد، در عين حال
جلوه خدا و مخلوق خدا باشد، چنانچه نور پرتو خورشيد است و تا خورشيد بوده
نور خورشيد هم با آن بوده، و اگر فرضا خورشيد از ازل بوده نورش هم از ازل با آن
بوده، اما در عين حال نور مخلوق و معلول خورشيد است .
پس لازمه معلول بودن اين نيست كه حادث زماني يعني مسبوق به عدم زماني
باشد. بنابراين در جمله "كائن لا عن حدث" ميگويد: خدا موجود است اما
حدوث زماني ندارد، و در "موجود لا عن عدم" ميگويد: خدا موجود است اما
حدوث ذاتي ندارد، يعني واجب الوجود است برخلاف ممكنات ; حتي عقولي كه
مجرد هستند و از ازل ميباشند حدوث ذاتي دارند، يعني عدم در ذاتشان يعني
ماهيتشان راه دارد، در حالي كه در ذات خدا عدم راه ندارد چون ذاتش عين هستي
است و ماهيت ندارد; لذا معناي اين دو جمله تفاوت دارد. بعد حضرت ميفرمايد:
"مع كل شئ لا بمقارنة ، و غير كل شئ لا بمزايلة"
(خدا با هر چيز هست اما نه به معناي چسبيدن به آن، و غير از هر چيزي است اما نه
به گونه اي كه جداي از آن باشد.)
نام کتاب : درسهايي از نهج البلاغه نویسنده : منتظري، حسينعلي جلد : 1 صفحه : 203