زهره حائرى (مونس)
چشمهسار عشق
از بوستان عشق گلى مه تبار رفت
از گلستان خاطره گوئى بهار رفت
از ديده خون چكيد كه جانا درنگ كن
گويا نديد اشك من و زين ديار رفت
چون بلبلى كه پر بكشد در هواى گل
از لانه پر كشيد و سوى گلغدار رفت