responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : غم نامه کربلا ت اللهوف علی قتلی الطفوف نویسنده : سید بن طاووس    جلد : 1  صفحه : 71

هستم، نظر تو چيست؟» حسّان گفت: «اى عمو! سوگند به خدا در مورد تو احساس خطر و بيم نمى‌شود، چنين گمانى را به خود راه نده.» حسّان نمى‌دانست كه ابن زياد براى چه هانى را احضار نموده است؟! هانى با همراهان به دار الإمارة رسيدند و با هم بر عبيد اللَّه بن زياد وارد شدند، وقتى كه عبيد اللَّه هانى را ديد گفت: «اين نادان با پاى خود آمد.» در اين هنگام ابن زياد به شريح قاضى‌[1] كه در آنجا حضور داشت متوجّه شد و اشاره به هانى كرد، و اين شعر عمرو بن معدى كرب زبيدى را خواند:

اريد حياته و يريد قتلى‌

عذيرك من خليلك من مراد

«من خواهان زندگى او هستم، ولى او اراده كشتن مرا دارد، عذر خود را نسبت به دوست مرادى خود بياور.» هانى: اى امير! مگر چه شده؟

ابن زياد: اى هانى دست بردار، اين كارها چيست كه در خانه تو به زيان امير مؤمنان يزيد و همه مسلمانان، تهيّه و انجام مى‌گردد، مسلم را آورده‌اى و به خانه‌ات برده‌اى و براى او اسلحه و لشكر جمع آورى مى‌كنى و گمان مى‌كنى كه اين كارها بر من مخفى مى‌ماند؟! هانى: مسلم در نزد من نيست، و من چنين كارهايى را نكرده‌ام.

ابن زياد: انكار نكن، همه اين كارها را نموده‌اى، و مسلم بن عقيل‌


[1]. شريح بن حارث بن قيس كندى، اصلا از اهالى يمن بود، در زمان خلافت عمر قاضى كوفه شد، در زمان خلافت عثمان و على( ع) نيز در همين سمت باقى بود، در عصر حجّاج بن يوسف ثقفى استعفا داد، و حجّاج استعفاى او را در سال 77 هجرى قمرى پذيرفت.

نام کتاب : غم نامه کربلا ت اللهوف علی قتلی الطفوف نویسنده : سید بن طاووس    جلد : 1  صفحه : 71
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست