نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 797
صدا زدم اى امير المؤمنين! آنها را به همان صورتى كه توصيف
فرموديد يافتم.
حضرت فرمود: خدا و رسولش
راست گفتهاند.
(1) سپس حضرت برخاست و
با سرعت به سوى ما آمد و آنها را برداشته و بوييد و فرمود: اينها بعينه همانها
هستند. اى ابن عباس! مىدانى اينها چه سرگينهايى هستند؟ اينها را عيسى بن مريم
بوييده و گفته است: اين بوى خوش بخاطر برگهاى آن است. و آنچه را كه قبلا گفتيم
بيان كرد تا اينكه دعا كرد: خدايا اينها را هميشه نگهدار تا اينكه پدرش آنها را
ببويد تا موجب دلدارى او گردد.
در ادامه فرمود: پس
اينها تا امروز باقى ماندند و بعد دعا كرد كه: [خدايا!] اى پروردگار عيسى بن مريم!
در قاتلين حسين و هجومكنندگان بر او و كمككنندگان بر عليه او و كسانى كه او را
تنها گذاشتند، مبارك و بركت قرار مده.
سپس حضرت بسيار گريست و
ما هم با ايشان گريستيم تا اينكه بيهوش گرديد، آنگاه بهوش آمده و سرگين را برداشته
و در بالاى ردائشان قرار دادند و به من هم امر فرمودند كه اين چنين كنم و فرمود هر
گاه ديدى كه از آن خون تازه مىآيد، بدان كه ابا عبد اللَّه الحسين در اينجا به
قتل رسيده است.
ابن عباس گويد: من آنها
را حفظ مىكردم و از كنار آستينم باز نمىكردم (پايين نمىآوردم) سپس روزى در حالى
كه در منزل خوابيده بودم و ده روز از محرّم گذشته بود، از خواب بيدار شدم ناگاه از
آنها خون جارى شد، نشستم و در حالى كه گريه مىكردم گفتم: حسين كشته شد. و اين
جريان هنگام اذان بود و مدينه را مشاهده كردم كه گويا تيره و خراب گشته، آنگاه
خورشيد طلوع كرد در حالى كه گرفته بود و گويا خون بر ديوارها قرار داشت پس در حالى
كه مىگريستم صدايى شنيدم كه مىگفت: