responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 792

خانه‌اى در مدينه رسيد و درب خانه را كوبيد. زنى از خانه بيرون آمد و پرسيد: يا ابا القاسم چه مى‌خواهى؟ پيامبر- 6- فرمود: اى مادر عبد اللَّه! اجازه مى‌دهى عبد اللَّه را ببينم؟

آن زن گفت: با عبد اللَّه چكار داريد؟ به خدا قسم! او عقل درستى ندارد و لباس خود را كثيف مى‌كند و مرا دعوت به امر عظيمى مى‌نمايد.

(1) فرمود: (با اين وصف) اجازه بده من او را ببينم! زن گفت: (اگر بى‌ادبى از او سر زد) من مسئول نيستم، آيا مسئوليت آن را به عهده مى‌گيرى؟

فرمود: بلى.

گفت: داخل شويد.

وقتى حضرت داخل خانه شد، عبد اللَّه پارچه‌اى روى خود انداخته و در آن آهسته كلماتى بر زبان جارى مى‌كرد. مادرش گفت: ساكت باش و درست بنشين! اين محمّد- 6- مى‌باشد كه براى ديدن تو آمده است. عبد اللَّه ساكت شد و نشست و به پيغمبر گفت: اگر مادر ملعونم مرا به حال خودم مى‌گذاشت به شما خبر مى‌دادم كه آيا او همان هست؟

پيامبر- 6- از او پرسيد: چه مى‌بينى؟ عرض كرد حق و باطلى را مشاهده مى‌كنم و تختى را بر روى آب مى‌بينم.

حضرت فرمود: شهادت بده كه جز خداى يگانه خدايى نيست و اينكه من پيامبر خدايم.

عبد اللَّه گفت: تو شهادت بده كه جز خداى يگانه خدايى نيست و اينكه من پيامبر خدا هستم. خداوند از اين لحاظ تو را سزاوارتر از من قرار نداده است.

چون روز دوّم شد و پيامبر نماز صبح را با اصحاب برگزار نمود مجددا آمد و درب آن خانه را زد.

مادر عبد اللَّه آمد و به پيامبر عرض كرد: داخل شويد؛ چون پيامبر داخل خانه شد، ديد عبد اللَّه بالاى درخت نخلى با صداى بلند آواز مى‌خواند مادرش به او گفت: ساكت شو و پايين بيا، اينك محمّد- 6- نزد تو آمده است.

نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 792
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست