نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 763
همان طور كه فرموده بود، وارد سرّ من رأى شدم، در آن هنگام
صدايى در خانهاش به گوشم رسيد و حضرت- 7- را در مكانى كه غسل داده
بودند مشاهده كردم.
«جعفر كذّاب»، برادر
حضرت در حالى كه شيعيان او را احاطه كرده و به او تسليت مىگفتند جلو درب بود، نزد
خود گفتم اگر امام اين باشد، امامت از بين رفته بخاطر اينكه اين شخص را در «جوسق»
ديدهام كه شراب مىنوشيد و قمار بازى مىكرد و طنبور مىنواخت، به طور ناگهانى
پيش رفتم و به او تسليت گفتم ولى او از من سؤالى نكرد. سپس «عقيل» غلام امام حسن
عسكرى- 7- از منزل خارج شد و خطاب به جعفر گفت: سرورم! برادرت كفن شد
بر او نماز بگزار.
(1) پس جعفر و شيعيان
داخل شدند، وقتى داخل خانه شديم در كنار پيكر كفنشده امام حسن عسكرى- 7-
قرار گرفتيم و جعفر براى نماز جلو ايستاد. اما همين كه خواست تكبيرة الاحرام
بگويد، كودكى گندمگون با موهاى كوتاه و مجعّد و دندانهاى فاصلهدار پيش آمد و عباى
جعفر را گرفت و گفت: كنار برو اى عمو! من براى نماز بر پدرم سزاوارترم.
پس جعفر كنار رفت و رنگ
رخسارش دگرگون شد، سپس كودك جلو آمد و نماز بر او خواند و او را نزد قبر پدرش دفن
نمود. بعد از آن به من گفت: اى بصرى! جوابهاى نامههايى كه همراه تو مىباشد آنها
را به من بده، من هم آنها را به او دادم و با خود گفتم: اين دو نشانه، فقط هميان
باقى مانده است. سپس به سوى جعفر رفتم و او در حال آه كشيدن بود، نگهبان به او
گفت: آن كودك چه كسى بود تا او را تنبيه كنم، پاسخ داد: تا كنون او را نديدهام و
نمىشناسم.
ما نشسته بوديم كه
عدهاى از اهل قم آمدند و سؤال از حسن بن على- 7- كردند و به آنان
گفتند او وفات كرده است. سؤال كردند بعد از او كيست؟ بعضى از مردم اشاره كردند به
جعفر بن على. پس بر او سلام كردند و او را تعزيت داده و گفتند: همراه ما نامهها و
اموالى است به ما بگو كه نامهها از چه اشخاصى و اموال آن چه مقدار است.
آنگاه جعفر ايستاد و با
عصبانيت لباسهايش را تكان داد و با خود مىگفت: از
نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 763