نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 752
محمّد- 6- گفت: من تنها از آن نمىخورم.
(1) سپس گفت: اى بحيرى!
اجازه مىدهى آنان نيز با من ميل نمايند؟
گفت: آرى.
پس محمّد- 6- گفت: با نام خداوند بخوريد. پس هر يك از آنان خوردند و سير شدند و
بحيرى بالاى سر او ايستاده بود و هر لحظه وسط سر او را مىبوسيد و مىگفت: هموست،
سوگند به خداى مسيح! و مردم نمىفهميدند.
يكى از كاروانيان گفت:
ما قبلا نيز از اين جا مىگذشتيم ولى اين گونه به ما احسان نمىكردى.
بحيرى گفت: من چيزى را
مىبينم كه شما نمىبينيد و چيزى را مىدانم كه شما نمىدانيد. در باره اين كودك،
اگر آنچه را كه من مىدانم شما هم مىدانستيد، او را بر گردنهاى خود سوار مىكرديد
تا اينكه به وطنش بر مىگردانديد. وقتى كه مىآمد از او نورى ديدم كه ميان آسمان و
زمين مىدرخشيد.
مردانى ديدم كه در
دستشان بادزنهايى از ياقوت و زبرجد بود. و بر او باد مىزدند و ديگران بر او ميوه
مىافكندند، و اين ابر از او جدا نشد تا صومعه من، كه پياده مانند اسب به سوى او
دويدم و اين درخت خشك و كم شاخه بود، اكنون شاخسار پيدا كرده و سبز شده و ميوه
آورده است و اين حوضها از زمان حواريون كه بر بنى اسرائيل وارد شدند و بنى اسرائيل
طغيان كردند خشك گرديد، ولى الآن براى آنها آب آمده است.
در كتاب «شمعون الصّفا»
يافتيم كه او دعا كرد و آب به اين چاهها آمد و بعد خشك گرديدند. بعد گفت: وقتى كه
ديديد در اين حوضها آب يافت شد بدانيد كه به خاطر پيامبرى است از سرزمين «تهامه»،
قيام مىكند و محل هجرتش «مدينه» است و نامش در ميان قومش «امين» مىباشد و در
آسمانها «احمد» و او از خاندان «اسماعيل بن ابراهيم» است، به خدا سوگند! اين همان
است[1].