responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 748

بكشند، گفتم مرا نكشيد تا غلام شما بشوم. و آنها مرا به يك يهودى فروختند و از داستانم پرسيد و من نيز از اوّل تا آخر آن را براى او گفتم.

گفت: من تو و محمّد را دشمن مى‌دارم و مرا از خانه بيرون كرد. در يك طرف در خانه‌اش تپه‌اى شن بود، گفت: اگر تا صبح اين تپه شن را به آن طرف منتقل نكنى، تو را خواهم كشت!!! پس شروع كردم به جابجا نمودن شنها از اين طرف به آن طرف و در طول شب اين كار را انجام دادم تا اينكه خسته شدم ولى چيزى از آن جابجا نكرده بودم. دعا كردم و گفتم: «خدايا! تو محمّد- 6- و وصىّ او را محبوب من گرداندى پس به خاطر آنها مرا از اين كار راحت كن».

در اين هنگام خداوند بادى فرستاد و شنها را از اين طرف به آن جايى كه يهودى گفته بود، منتقل نمود. وقت صبح كه يهودى بيدار شد به من گفت: تو ساحرى! بايد تو را از اين آبادى بيرون كنم تا ما را هلاك نگردانى. مرا برد و به زن صالحه‌اى فروخت كه مرا دوست مى‌داشت. مرا براى كار در باغ خود قرار داد و گفت: از آن بخور و هبه كن و صدقه بده. روزى من در باغ بودم كه ديدم هفت نفر مى‌آيند و ابرى بر آنان سايه افكنده و بالاى سر آنان مى‌آيد. گفتم: بايد در ميان آنان پيامبرى باشد و ... اين حديث قبلا نقل گرديد [و به تكرار آن نمى‌پردازيم‌].

دعاى خير رسول خدا 6 براى قس بن ساعده ايادى‌

(1) 14- «قسّ بن ساعده ايادى»، اولين كس از اهل جاهليت بود كه به بعثت پيامبر ايمان داشت و ششصد سال زندگى كرد و پيامبر را با اسم و نسبش مى‌شناخت و مردم را به قيام او بشارت مى‌داد و تقيّه مى‌كرد.

در حديث مفصلى است كه پيامبر بعد از فتح مكّه در پشت كعبه نشسته بود كه گروهى نزد آن حضرت آمدند و حضرت پرسيد: از چه قبيله‌اى هستيد؟

گفتند گروه بكر بن وائل.

فرمود: آيا از اخبار «قسّ بن ساعده ايادى» چيزى مى‌دانيد؟

نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 748
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست