نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 74
قبول نكردند، تا اينكه به من رسيد، من به او جواب مثبت دادم
با اينكه از همه آنها كوچكتر بودم [و چشمم از همه ضعيفتر و ساق پايم از همه
باريكتر بود][1]. و بعد به من
انعام داد. و به خاطر همين، من وصى او هستم»[2].
وحشت ابو جهل
(1) 118- امام صادق-
7- مىفرمايد: عبد اللَّه بن اميّه به رسول خدا- 6- گفت: من به تو ايمان نمىآورم مگر اينكه خدا و ملائكه را به ما نشان دهى يا
خانهاى از طلا داشته باشى يا نردبانى باشد كه از آن به آسمان بروى.
اگر اينها را هم انجام
بدهى، معلوم نيست تو را تصديق بكنم يا نه! حضرت از پيش آنها رفت و آنها مشغول صحبت
شدند. ابو جهل گفت: فردا اگر او را در مسجد ببينم سنگ بزرگى را بر سرش مىاندازم!
فردا حضرت به مسجد آمد و نماز خواند. ابو جهل سنگى را برداشت. قريش نيز تماشا
مىكردند. خواست كه سنگ را پرتاب كند، لرزهاى بر اندامش افتاد. مردم گفتند: چه
شد؟ گفت:
اشخاصى را ديدم مثل كوه
كه تمام بدنشان از آهن پوشيده بود و اگر حركت مىكردم مرا مىگرفتند.
پيشگويى رسول خدا 6
در باره بيعتشكنى زبير
(2)
119- امام باقر- 7- فرمود: روزى رسول خدا- 6- ديد
على- 7- و زبير با هم صحبت مىكنند. به زبير فرمود: «به او چه مىگويى؟
تو اولين كس از عرب هستى كه بيعت او را خواهى شكست»[3].
[1] كنايه از اين است كه سن على- 7- از
همه آنها كمتر بوده و به او اعتنا نمىشده است.