نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 727
اما تأويل داستان «يوسف» كه خداوند به او نيمى از زيبائى آدم
را داده بود، چگونه برادرانش او را نشناختند؟ در پاسخ مىگوييم: آيا او اصلا فرقى
نكرده بود؟
برادرانش او را در حالى
كه كودك بود رها كرده بودند و در حالى كه بزرگ شده بود، او را ديدند و وى را در
حالى رها و دفع نمودند كه اسير و ذليل بود و در حالى او را مشاهده كردند كه عزيز
مصر گشته بود. انسان به كمتر از اين مدت نيز حالات و خلقتش تغيير مىكند و چهرهاش
عوض مىشود، پس در اين خبر هيچ تناقضى وجود ندارد.
(1) افزون بر اين،
خداوند متعال گاهى بنا به مصالحى كسى يا چيزى را مشتبه مىكند كه اجمالا او را
بشناسند، ولى به طور تفصيل نه، و احتمال دارد اينكه در قرآن آمده: وَ هُمْ لَهُ
مُنْكِرُونَ[1] يعنى او را
مىشناختند ولى انكار مىكردند.
اما در باره كشته يا به
صليب كشيده شدن، حضرت عيسى- 7- رسول خدا- 6-
فرمود: كسى را با عيسى- 7- اشتباه گرفتند و او را به جاى آن حضرت به
صليب كشيدند و خيال كردند حضرت عيسى- 7- را به قتل رساندند. و جمع ميان
خبر كشته شدن عيسى- 7- و خبر پيامبر از او ممكن است.
و اينكه آنان به طور
متواتر نقل كردند كه عيسى- 7- را كشتند و قرآن هم خبر داده است آن كسى
كه آنان خيال كردند عيسى- 7- است، او عيسى نبود بلكه بر آنان مشتبه شد
و اينجا تناقض دو سخن از بين مىرود. افزون بر اين، خبر مسيحيان به چهار نفر بر
مىگردد كه آنان معصوم نيستند.
اما فرمايش پيامبر كه
گفته است: «در ميان زنان شما چهار نبى هست»، با آيه: وَ ما أَرْسَلْنا
مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ[2]، تناقض ندارد؛ زيرا
«نبى» غير از «رسول» است، پس اين امكان وجود دارد كه در ميان زنان «نبى» باشد.
[1] يعنى:« آنان او را نمىشناختند»،( سوره يوسف،
آيه 58).