responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 662

مى‌گفت: اينجا خانه من است و نبايد در آن دفن شود. آن حضرت بيرون آمد و گفت: اى جعفر! آيا اين خانه توست؟ بعد ناپديد شد و جعفر بعد از آن او را نديد[1].

ابو حسين بن وجناء از جدش نقل مى‌كند كه در خانه امام حسن عسكرى- 7- بودم كه مأموران به اتفاق «جعفر كذّاب» به آنجا هجوم آوردند و مشغول غارت شدند. و هم من مولايم قائم- 7- بود كه ناگهان ديدم آمد و از در خارج شد و من نظاره مى‌كردم و او شش ساله بود و كسى او را نديد تا اينكه ناپديد گشت‌[2].

تشرف حسن بن وجناء به حضور وليعصر (عج)

(1) حسن بن وجناء نصيبى مى‌گويد: زير ناودان بعد از عشا در پنجاه و چهارمين حجّ در حال سجده بودم و دعا و زارى مى‌كردم كه كسى مرا حركت داد و گفت:

اى حسن بن وجناء! برخيز، پس برخاستم و كنيز رنگ پريده لاغر اندامى ديدم كه گمان مى‌كنم چهل يا بيشتر سن داشت، جلو من به راه افتاد و من چيزى نپرسيدم تا اينكه مرا به خانه خديجه وارد نمود، در آنجا خانه‌اى ديدم كه در آن به باغ باز مى‌شد و از ساج، پله داشت كه بالا مى‌رفت. كنيز بالا رفت، آنگاه ندا آمد: اى حسن! بالا بيا. پس بالا رفتم و دم در ايستادم.

در اين هنگام صاحب الزمان- 7- به من فرمود: اى حسن! گمان مى‌كنى بر من مخفى هستى؟ به خدا سوگند! هنگام حج هيچ وقت نبود كه با تو نباشم، سپس اوقات مرا يك يك شمرد، من به خاك افتادم، بعد برخاستم.

حضرت فرمود: اى حسن! در مدينه به خانه جعفر بن محمّد- 7- برو و آنجا باش و در فكر خوردنى، نوشيدنى و لباس نباش و به آنها اهميت نده، سپس دفترى به من داد كه در آن دعاى فرج بود، فرمود: با اين، مرا دعا كن و اين گونه به من درود بفرست و آن را جز به دوستان حقيقى من نده، و خداوند تو را موفق گرداند.


[1] حلية الابرار: 2/ 545.

[2] بحار الانوار: 52/ 47، حديث 33.

نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 662
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست