نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 590
راوى مىگويد: وقتى از درد رهايى يافت، به دار الخلافه رفت.
يكى از خدمتگزاران خليفه به او گفت: ما از تو نااميد شده بوديم. با چه چيز مداوا
شدى؟
گفت: پيرزنى كه در خانه
ماست، تسبيحى از تربت امام حسين- 7- داشت. يكى از مهرههاى آن را به من
داد و خداى سبحان در آن شفا قرار داد. آن خادم گفت: چيزى از آن مانده است؟ گفت:
آرى. گفت: آن را به من بده.
(1) گفت: رفتم و حبهاى
از آن را آوردم. پس آن را گرفت و (براى جسارت) در پشتش داخل كرد [!!!] و به تمسخر
پرداخت. در اين هنگام فرياد زد. آتش! آتش! طشت! طشت! سپس فرياد زنان روى زمين
افتاد. تمام رودههايش خارج شد و داخل طشت ريخته شد. خليفه به دنبال يك طبيب
نصرانى فرستاد و او را حاضر كرد. وقتى اين حال را ديد گفت: مسيح اين درد را دوا
مىكند. از حال او جويا شد، جريان را توضيح دادند، آن نصرانى فورا اسلام آورد و
اسلام خود را نيكو ساخت[1].
[1] امالى شيخ طوسى: 1/ 327. بحار: 45/ 399 حديث
10.
نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 590