(1) 61- على بن ميسره
مىگويد: وقتى كه عبد اللَّه بن محمّد دوانيقى از امام صادق- 7- خواست
كه نزد او برود، غلامش با شمشير آخته كه در آستينش پنهان داشت، ايستاده بود، به او
گفت: هر وقت «جعفر» آمد و من پشت سر او رفتم و به تو اشاره كردم، گردنش را بزن!
هنگامى كه امام- 7- وارد شد و به دوانيقى نگاه كرد، چيزى گفت كه من
نفهميدم مگر اين سخنش را كه گفت: «اى كسى كه تمام خلقش را كفايت مىكنى و كسى او
را كفايت نمىكند، مرا از شرّ محمّد بن عبد اللَّه حفظ كن».
ابو جعفر پشت سر امام
رفت ولى غلامش را نديد تا اشاره كند و غلامش هم نه او را مىديد و نه امام صادق-
7- را از اين رو منصور دوانيقى به امام گفت: اى جعفر! در اين هواى گرم
تو را خسته كردم به خانهات برگرد! امام برگشت و منصور دوانيقى به غلامش گفت: واى
بر تو! چه چيز باعث شد كه دستور مرا اطاعت نكنى؟! غلام گفت: نه به خدا سوگند! نه
او را ديدم و نه تو را تا اينكه بيرون رفت و پرده ميان من و تو و او كشيده شد.
آنگاه منصور گفت: اگر اين حرف را در جايى بزنى، عوض او تو را مىكشم![2].
ناكامى ام جميل در
گستاخى به رسول خدا 6
(2) 62- جابر از امام
باقر- 7- روايت مىكند كه در يكى از شبها پيامبر اكرم- 6- سوره «تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ» را خواند. به ام جميل خواهر