نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 517
نوشتم و چند نفر را بر آن شاهد گرفتم و اين در غير ايام حج
بود. سپس به مدينه آمدم و از امام باقر- 7- اذن دخول خواستم. و خدمتش
رسيدم وقتى كه به من نگاه كرد فرمود: نامه چه شد؟ گفتم: فلانى اين طور گفت[1].
اقرار گرفتن على (ع)
از جويريّه
(1) 19- بكار بن كردم
مىگويد: امام صادق- 7- فرمود: جويريّة بن مسهر با مردى روى اسبى دعوا
داشتند و هر كدام اسب را از آن خود مىدانست. امير مؤمنان از هر كدام آنها بيّنه
خواست. گفتند: نداريم. آنگاه حضرت به جويريّه فرمود: اسب را به او بده.
گفت: اى امير مؤمنان!
بدون شاهد چگونه بدهم؟ حضرت به او فرمود: به خدا سوگند! به تو از خودت عالمترم،
آيا كارت را در زمان جاهليّت فراموش كردى؟ پس از تمام كارهايش خبر داد، او هم
اقرار كرد كه اسب مال آن ديگرى است[2].
لزوم حفظ حرمت مادر
(2) 20- ابراهيم بن مهزم
از پدرش نقل مىكند كه گفت: هنگام عصر از حضور امام صادق- 7- بيرون
آمدم و به منزلم در مدينه وارد شدم و مادرم هم با من بود. ميان من و او مرافعهاى
واقع شد و من به او درشتى كردم.
روز بعد نماز صبح را
خواندم و رفتم و خدمت امام صادق- 7- رسيدم.
آن حضرت ابتدائا به من
فرمود: اى مهزم! ديشب چه شد كه به خالده درشتى كردى؟ مگر نمىدانى كه شكم او منزل
تو بود و در آن ساكن بودى و آغوشش گهوارهات بود كه در آن ماندى و سينههايش سقّاى
تو بود كه از آن نوشيدى؟ گفتم: