نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 50
صرف مىشود». اين شهر همان بغداد است.
باز هم فرمود: «زمينى
است كه به آن بصره مىگويند و در نزديك آن رودخانهاى جريان دارد كه به آن دجله
مىگويند؛ نخلستان زيادى در آنجاست.
«بنى قنطوراء»[1] در آنجا
سكنى مىگزينند. و به سه دسته تقسيم مىشوند:
گروهى به اهل آنجا ملحق
مىشوند و هلاك مىگردند. و گروهى تابع هواى نفس مىشوند و كفر مىورزند. و گروه
سوم، اولادشان را پشت سر مىگذارند و مىجنگند و كشتههاى آنها شهيد هستند[2].
وقايعى كه هنگام تولد
پيامبر 6 رخ داد
(1) 98- امام صادق- 7- مىفرمايد: «وقتى كه پيامبر اكرم- 6- متولد شد،
ابليس به يارانش گفت: امشب زمين طور ديگرى شده! و فريادى كشيد و تمام شياطين جمع
شدند، به آنها دستور داد بروند روى زمين ببينند چه چيز تازهاى رخ داده است. آنها
رفتند سپس برگشتند و گفتند: چيز تازهاى نديديم».
شيطان گفت: «ولى من پيدا
مىكنم!». آمد تمام روى زمين را گشت تا به مكه رسيد، مشاهده كرد ملائكه جمع
شدهاند. وقتى خواست وارد شود جبرئيل به او بانگ زد: «كجا مىروى؟».
گفت: «سؤالى از تو دارم:
آيا من در او نصيبى دارم؟».
جبرئيل گفت: «نه» پرسيد:
«در امّت او چطور؟». گفت: «بلى».
وقتى صبح شد مردى از اهل
كتاب، به جمع قريش آمد و گفت: «آيا امشب براى شما بچّهاى متولد شده است يا نه؟».
گفتند: نه. گفت: پس در
فلسطين پسرى متولد شده كه اسمش احمد است و بين دو شانهاش خال سياه رنگى است. بعد
از اينكه مردم متفرق شدند، خبر رسيد
[1]« قنطورا» كنيز ابراهيم خليل بود و اولاد او را
بنو قنطورا مىگويند.