نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 51
كه براى عبد اللَّه بن عبد المطلب، پسرى متولد شده است رفتند
آن شخص را پيدا كردند و به او گفتند: بلى امشب براى ما پسرى متولد شده است.
(1) آن مرد گفت: «قبل از
گفتگوى ما، يا بعد از گفتگوى ما؟» گفتند: «قبل از گفتگو».
گفت: «بياييد برويم او
را ببينيم». رفتند و به مارش گفتند: «پسرت را به ما نشان بده تا نگاهش كنيم».
مادر پيامبر گفت: فرزند
من مثل ساير بچّهها زاييده نشد، بلكه وقتى مىخواست به زمين بيفتد، دستهاى خود را
بر زمين گذاشت و سرش را به طرف آسمان گرفت و از او نورى ساطع شد كه در آن، كاخهاى
بصرى را ديدم و هاتفى به من مىگفت: تو سرور اين امّت را زاييدى و هنگامى كه وضع
حمل كردى بگو.
پس مادر پيامبر، آمنه او
را آورد. آن كاهن به حضرت نگاه كرد و وقتى كه مهر بنوّت را بين دو شانهاش ديد،
بيهوش شد. حضرت را برداشتند و به مادرش دادند و گفتند: خدا وى را بر تو مبارك كند.
وقتى كه كاهن بهوش آمد،
به او گفتند: چرا از هوش رفتى؟ گفت: پيامبرى، از بنى اسرائيل رخت بر بست. به خدا
قسم اين بچّه همان كسى است كه آنها را هلاك مىكند. بعد به قريش گفت: الآن خوشحال
هستيد؟ ولى او چنان شما را غافلگير خواهد كرد كه تمام اهل مغرب و مشرق از آن سخن
خواهند گفت.
در اين هنگام ابو سفيان
با حال مسخره گفت: قريش را غافلگير مىكند! بعد عبد المطلب آمد و حضرت را بر
زانويش نشاند و اين اشعار را خواند:
[1] يعنى: او را از شرّ هر حسودى در پناه خدا قرار
مىدهم. و از شرّ هر شخصى كه متجاوز است و در كمين نشسته. و از شرّ هر نشسته و
ايستادهاى در محلهاى ورود.
نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 51