responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 489

راوى مى‌گويد؛ گفتم: اميدوارم كه با آن خوب شود. پس سرگين را آورد و با آب گل آميخت و بر جاى زخم گذاشت، آنگاه سر زخم باز شد و هر چه چرك و عفونت در آن بود، بيرون آمد (و خوب شد).

(1) مادر متوكّل را به عافيت پسرش مژده دادند. او هم ده هزار دينار را در كيسه‌اى گذاشت و مهر كرد و براى امام هادى- 7- فرستاد.

روزگارى گذشت. بطحائى نزد متوكل از امام هادى- 7- سعايت كرد و گفت: او اسلحه و ثروت زيادى دارد. و متوكل به سعيد حاجب گفت كه شبانه به خانه آن حضرت هجوم برد و آنچه از اسلحه و مال در آنجا يافت همه را بياورد.

ابراهيم بن محمّد مى‌گويد: سعيد حاجب به من گفت: شبانه به خانه آن حضرت رفتم و نردبان را گذاشتم و به پشت بام قدم نهادم. وقتى كه مى‌خواستم از پله پايين بيايم در تاريكى، پايم از پله‌اى به پله ديگر لغزيد و ندانستم چگونه به خانه برسم؟

ناگهان امام هادى- 7- مرا صدا زد و فرمود: اى سعيد! توقف كن تا چراغ آورده شود. پس شمع آورده شد. پايين آمدم و ديدم جبّه پشمى در بردارد و عرقچين پشمى بر سر و سجاده‌اى از حصير، نزد روى خود و رو به قبله نشسته است.

به من فرمود: اين تو و اين خانه. وارد خانه شدم و تفتيش كردم، جز كيسه‌اى با مهر مادر متوكل نيافتم.

باز حضرت فرمود: اين هم جانماز من، آن را نيز برداشتم و شمشيرى را در غلافى يافتم، آنها را برداشتم و نزد متوكل آوردم. وقتى كه چشم متوكل به مهر مادرش افتاد دنبال او فرستاد، مادرش آمد و در باره كيسه دينار، از او توضيح خواست.

مادر متوكّل گفت: وقتى كه تو مريض بودى من نذر كردم كه اگر عافيت پيدا كردى، ده هزار درهم از مالم به او بدهم. از اين رو هنگامى كه خوب شدى، آن مال را به خانه او فرستادم.

متوكل دستور داد كيسه‌اى ديگر به آن بيفزايند و به من دستور داد تا كيسه و

نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 489
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست