نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 487
فرمود: بيرون برويم تا لشكركشى اين ترك را ببينيم.
از شهر بيرون رفتيم و در
جايى ايستاديم و قشون او از مقابل ما گذشت. بعد همان ترك آمد. امام هادى- 7- با او به تركى سخن گفت. او از اسبش پياده شد و پاى اسب امام- 7- را بوسيد.
پس او را قسم دادم و
پرسيدم: اين مرد به تو چه گفت؟
او هم پرسيد: اين پيامبر
است.
گفتم: نه پيامبر نيست.
آنگاه آن ترك گفت: او
مرا با اسمى كه در كوچكى در مناطق ترك، به آن ناميده شده بودم، خواند. در حالى كه
هيچ كس تاكنون از آن خبر نداشت[1].
(1) 5- ابو هاشم
مىگويد: نزد امام هادى- 7- بودم و آن حضرت آبله گرفته بود. به زبان
فارسى به پزشك گفتم: «آب گرفته»؟
آنگاه به من متوجه شد و
لبخندى زد و فرمود: خيال مىكنى فقط تو مىتوانى فارسى تكلم نمايى.
پزشك گفت: فدايت شوم! تو
هم مىتوانى فارسى سخن بگويى؟
حضرت فرمود: اين فارسى
را بلى، به تو گفت: آبله، آب گرفته است![2].
ابّهت امام هادى (ع)
(2) 6- محمّد بن حسن
علوى مىگويد: در ايام كودكى با پدرم در كاخ متوكل بودم و مردم زيادى حضور داشتند.
و ما در ميان طالبيين، عباسيين، سپاهيان و كسان ديگر قرار گرفته بوديم. وقتى كه
امام هادى- 7- مىآمد مردم براى او پايكوبى مىكردند. (در آن عصر
پايكوبى براى پادشاهان و اشخاص بزرگ، رسم بود) تا اينكه حضرت وارد مىشد.