نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 477
راوى مىگويد: در پايان روزى، حضرت مركبى براى من فرستاد و من
نزد آن حضرت رفتم و نماز مغرب و عشا را با او خواندم، با هم در صحبت بوديم و گاهى
او خودش بعضى علوم را مىگفت و گاهى نيز من مىپرسيدم و او پاسخ مىداد، تا اينكه
مقدار زيادى از شب گذشت. آنگاه به غلام گفت: آن رختخوابى را كه من در آن
مىخوابيدم بياور تا احمد بزنطى در آن بخوابد.
احمد گويد: از قلبم گذشت
كه ديگر كسى در دنيا خوشبختتر از من نيست.
امام براى من مركب
فرستاد و با من نشست و مرا اين گونه احترام گذاشت.
در اين حال، حضرت به
دستهاى خود تكيه مىداد تا برخيزد كه دوباره نشست و فرمود: اى احمد! بخاطر اين، به
دوستانت فخر فروشى مكن؛ صعصعة بن صوحان مريض شد و على- 7- به عيادتش
رفت و او را گرامى داشت و دستش را بر پيشانى وى گذاشت و با او ملاطفت نمود، وقتى
كه خواست برخيزد، فرمود: اى صعصعه! به آنچه با تو كردم، به دوستانت فخر فروشى نكن؛
چون تمام اينها وظيفه من بود[1].
امام رضا (ع) وارث پدر
و رسول خدا 6
(1) 6- محمّد بن فضل
صيرفى مىگويد: خدمت امام رضا- 7- رسيدم و در مورد چيزهايى از او
پرسيدم و خواستم از سلاح رسول خدا- 6- سؤال كنم. اما يادم
رفت. بيرون آمدم و به خانه حسين بن بشّار رفتم، ديدم فرستاده امام رضا- 7- آمد و با خودش نامهاى آورد كه در آن نوشته بود:
«بِسْمِ اللَّهِ
الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، من مانند پدرم هستم و وارث آنچه نزد او بود، و سلاح رسول
خدا- 6- نزد من است»[2].