responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 470

اسماعيل گفت: آيا چيزى مى‌بينيد؟

حضرت فرمود: شما را باد سياهى ظلمانى خواهد گرفت كه بعضى از شتران را پرتاب مى‌كند پس پايين بياييد. و سپس باد سياهى آمد و خودم ديدم كه شتر ما- كه پشتش محملى بسته بوديم تا اينكه من و برادرم بر آن سوار شويم- برخاست و با محمل به پهلو افتاد[1].

اصحاب احقاف‌

(1) 6- مهدى (خليفه) دستور داد كه در نزديكى منزل «قبر العبادى» چاهى را براى رفع عطش حاجيان حفر نمايند، تا اينكه بيشتر از صد قامت كنده شد. در حال كندن بودند كه دريچه‌اى باز شد كه در آن هوا بود و فهميده نمى‌شد قعر آن چيست؛ چون تاريك بود و باد نيز زوزه مى‌كشيد، دو مرد را با طناب به پايين فرستادند، وقتى بيرون آمدند، رنگشان تغيير كرده بود و گفتند: صداى هوايى شنيديم و خانه‌هايى را ديديم و مردان، زنان، شتر، گاو و گوسفند مشاهده كرديم كه وقتى دست به آنها مى‌زديم، غبار مى‌شدند. مهدى (خليفه) از فقها در اين مورد پرسيد ولى هيچ كدام نتوانستند پاسخ بدهند. امام كاظم- 7- نزد مهدى آمد و مهدى آن را از حضرت پرسيد.

حضرت فرمود: آنان «اصحاب احقاف» و باقى مانده قوم عاد بودند كه زمين، آنان را در خود فرو برد و سخنانى مانند آن دو مرد فرمود.

حكايت جالب على بن يقطين و هارون الرشيد

(2) 7- ابراهيم بن حسن از على بن يقطين نقل مى‌كند كه: روزى نزد هارون الرشيد بودم كه هدايايى از پادشاه روم رسيد و در ميان آنها قباى ديباج سياهى بود كه بهتر از آن را نديده بودم. هارون ديد كه من به آن نگاه مى‌كنم، آن را به من بخشيد و من هم آن را براى ابو ابراهيم امام كاظم- 7- فرستادم و از اين‌


[1] بحار الانوار: 48/ 59، حديث 70.

نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 470
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست