نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 467
حضرت مجددا فرمود: برو و طلب معرفت كن. او چون مرد ديندارى
بود، در پى امام كاظم- 7- روان شد تا اينكه حضرت به يكى از املاكش رفت.
در راه، ايشان را ملاقات كرد و گفت: اى فرزند رسول خدا! من خدا را شاهد مىگيرم كه
محتاج تو هستم. پس مرا بر آنچه كه شناختش بر من لازم است راهنمايى كن.
پس امام كاظم- 7- امامت امير مؤمنان و حقانيت او را بعد از رسول خدا و امامان بعدش تا امام
صادق را براى او گفت و سپس سكوت كرد.
آن مرد گفت: فدايت شوم!
امروز امام كيست؟
فرمود: اگر بگويم قبول
مىكنى؟
گفت: بلى.
فرمود: من هستم.
آن مرد گفت: به چه چيزى
استدلال مىكنى؟
حضرت فرمود: به سوى آن
درخت برو- و به درختى در آنجا اشاره كرد- و به او بگو: موسى بن جعفر- 7- به تو مىگويد: بيا.
مىگويد: درخت را ديدم
كه زمين را شكافت و آمد و جلو آن حضرت ايستاد و بعد حضرت اشاره كرد و درخت برگشت.
پس آن مرد به امامت امام
كاظم- 7- هم اقرار كرد و خاموشى و عبادت را در پيش گرفت. و قبل از آن
خوابهاى خوب و زيبا مىديد و گاهى هم در مورد او كسان ديگر، خواب مىديدند. ولى
بعد از آن، خواب و رؤيا قطع شد. پس امام صادق- 7- را در خواب ديد و از
قطع شدن رؤيا شكايت كرد.
حضرت فرمود: غمگين مباش،
وقتى كه ايمان در قلب مؤمنى رسوخ كرد، رؤيا از او برداشته مىشود[1].
نامه امام كاظم (ع) به
احمد بن عمر
(1) 2- احمد بن عمر حلال
روايت مىكند: از «اخرس» شنيدم كه امام كاظم