(1) 39- محزمه كندى نقل
مىكند كه منصور دوانيقى در ربذه منزل كرد و امام جعفر صادق- 7- هم در
آنجا بود، گفت: چه كسى مىتواند جلو مرا بگيرد تا اينكه جعفر را نكشم، به خدا
سوگند! او را خواهم كشت. پس حضرت را خواند.
امام- 7- بر
او وارد شد و فرمود: اى امير مؤمنان! با من مدارا كن. به خدا سوگند! مصاحبت من با
تو كم است.
منصور اجازه برگشت داد و
به عيسى بن على گفت: دنبال او برو و بگو من نخواهم بود يا او؟ پس بيرون آمد و به
او رسيد و پرسيد: اى ابو عبد اللَّه! امير مؤمنان مىپرسد: من نخواهم بود؟ يا تو؟