responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 463

بپرس.

پس او گفت: نام من عبد الرحمن است.

حضرت سه بار فرمود: به خداى كعبه سوگند! او عبد الرحمن است.

بشير مى‌گويد: وقتى كه ابو مسلم خراسانى آمد، نزد او رفتم، ديدم همان است كه بر ما وارد شد.

جاسوس منصور در ميان اهل بيت (ع)

(1) 38- مهاجر بن عمّار خزاعى مى‌گويد: منصور دوانيقى مرا با مال زيادى به مدينه فرستاد و دستور داد كه خودم را به اين خاندان بچسبانم و سخنان آنها را حفظ نمايم (جاسوسى كنم). سپس مى‌گويد: (آمدم) در يك گوشه مسجد و رو به قبله مى‌نشستم و شب و روز، هنگام نماز آنجا بودم. و به كسانى كه اطراف قبر بودند، پولها را دادم تا به جوان و پيرى از اولاد امام حسن- 7- رسيدم و با آنها الفت گرفتم.

هر وقت به امام صادق- 7- نزديك مى‌شدم، مرا ملاطفت مى‌نمود و گرامى مى‌داشت تا اينكه روزى از روزها- بعد از اينكه از اولاد امام حسن به آنچه مى‌خواستم رسيدم- به امام صادق- 7- نزديك شدم و او در حال نماز بود.

نمازش كه تمام شد، رو به من كرد و فرمود: بيا اى مهاجر- در حالى كه اصلا من اسم و كنيه‌ام را به كسى نگفته بودم- و فرمود: به سرورت بگو: جعفر به تو مى‌گويد: اهل بيت تو به غير از اين كار، بيشتر به تو محتاج هستند. نزد مردم جوان و نيازمند مى‌آيى و به آنها نيرنگ مى‌زنى، شايد يكى از آنها چيزى بگويد كه باعث ريختن خونش شود، اگر نيكى و صله نمايى و به آنان برسى و غنى سازى، به آن محتاج‌تر هستند از آنچه كه مى‌خواهى.

مهاجر مى‌گويد: وقتى كه نزد منصور دوانيقى آمدم، گفتم: از نزد ساحرى مى‌آيم! و او اين گونه گفت.

منصور گفت: به خدا سوگند! راست گفته است آنان به غير از اين، نيازمندتر

نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 463
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست