نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 450
رسيدم، بر حمار خود سوار شدم و گفتم: به مردم مىرسم و نماز
را با آنان مىخوانم.
وقتى كه چشمم به مردم
افتاد، در حال نماز بودند ولى وقتى كه رسيدم نماز را تمام كرده بودند. امام صادق-
7- را ديدم كه به ردايش پيچيده و تسبيح مىگفت، پرسيد: اى ابو مريم!
نماز خواندهاى؟
گفتم: نه.
(1) فرمود: نمازت را
بخوان. پس نمازم را خواندم و سپس تحت محمل او رفتم كه با خود گفتم: امروز او را
تنها يافتهام پس هر چه نياز داشته باشم از او خواهم پرسيد.
فرمود: اى ابو مريم! تحت
محمل من مىروى؟
گفتم: آرى و همراه او در
محملش[1] غلامى بود
به نام «سالم»، حضرت مرا ديد كه زياد اين طرف و آن طرف مىروم.
فرمود: چرا اين گونه
هستى آيا درد شكم دارى؟
گفتم: بلى.
پرسيد: ديشب ماهى
خوردهاى؟
گفتم: بلى.
فرمود: پس از آن خرما
خوردى؟
گفتم: نه.
فرمود: اگر با خرما
مىخوردى و «بسم اللَّه» مىگفتى، زيان نمىكرد.
سپس با هم رفتيم تا
اينكه وقت نماز فرا رسيد. حضرت پياده شد و فرمود: اى غلام! آب بياور تا وضو بگيرم.
پس غلام آب آورد و حضرت به جايى رفت تا وضو بگيرد. وقتى كه بيرون آمد، درخت خرماى
خشكيدهاى ديد، نزديكش رفت و فرمود: اى درخت! از آنچه خداوند در تو قرار داده به
ما بخوران.
مىگويد: درخت را ديدم
كه به حركت در آمد و سبز شد و بارور گرديد،
[1] وقتى كه روى شتر محمل مىبستند، مىبايست در
هر طرف آن يك نفر مىنشست تا هموزن شود.
نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 450