نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 445
نيز نگاه كرد. سپس گفت: برو به جاى خود. و دستهايش را
مىماليد تا اينكه امام صادق- 7- رفت. منصور، دربان را خواست و گفت: به
تو چه دستورى داده بودم؟
دربان گفت: به خدا
سوگند! من او را نه هنگامى كه وارد شد، ديدم و نه هنگامى كه خارج شد. فقط زمانى او
را ديدم كه با تو نشسته بود.
حكايت عبد اللَّه بن
على و توبه او
(1) 12- وليد بن صبيح
مىگويد: شبى نزد امام صادق- 7- بوديم كه درب خانه زده شد. حضرت به
كنيز خود فرمود: ببين كيست؟ كنيز بيرون رفت و بعد آمد و گفت: عمويت عبد اللَّه بن
على است.
حضرت فرمود: (بگو) داخل
شود و به ما هم گفت كه به اطاق ديگرى برويم.
ما به آن اطاق رفتيم و
صدايى شنيديم و خيال كرديم صداى يكى از همسران حضرت مىباشد لذا بسيار به هم نزديك
شديم. وقتى كه وارد شد، رو به امام صادق- 7- نمود و هر چه از دهانش در
آمد گفت و سپس رفت. ما نيز بيرون آمديم. پس حضرت، از همان جايى كه سخنش را قطع كرده
بود، دوباره شروع كرد.
يكى از ما گفت: او با تو
رفتارى كرد كه گمان نمىكرديم كسى بتواند با شما آن گونه رفتار كند، تا اينكه
نزديك بود بيرون بياييم و او را بزنيم.
حضرت فرمود: آرام باشيد
و ميان ما داخل نشويد. پاسى از شب كه گذشت باز درب كوبيده شد. حضرت به كنيز خود
گفت: ببين كيست؟ كنيز رفت و برگشت و گفت: عمويت عبد اللَّه بن على است.
امام به ما فرمود: به
جايى كه بوديد بر گرديد. بعد به او اذن دخول داد. پس عمويش با ناله و گريه وارد شد
و مىگفت: اى پسر برادر! مرا ببخش، خداوند تو را ببخشد. از من بگذر خدا از تو
بگذرد.
فرمود: خدا تو را ببخشد،
اى عمو! چه چيزى تو را به اين كار واداشته است؟
نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 445