نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 429
مىخواهى؟
آن زن گفت: چيست؟
گفت: پيامبر به گوشت
اشتها دارد، پس آن برّه را براى او ذبح مىكنيم.
آن زن گفت: اين تو و اين
برّه. هر چه مىخواهى بكن و غير از آن، چيزى نداشتند و رسول خدا- 6- هم آنها را مىشناخت. پس برّه را ذبح كردند و در ديك پختند. مرد آن را
برداشت و نزد پيامبر آورد.
حضرت خانواده و دوستان
اصحابش را جمع كرد و فرمود: بخوريد ولى استخوانهايش را نشكنيد. مرد انصارى و آنان
خوردند و سير شدند و پراكنده گشتند.
مرد انصارى هم به خانه
خود برگشت. و برّه را ديد كه جلو درب، بازى مىكند.
روايت شده كه امام
سجّاد- 7- آهويى را خواند و او آمد، دستور داد تا آن را ذبح كنند. آن
را ذبح نموده و پختند و گوشتش را خوردند. ولى استخوانهايش را نشكستند. حضرت فرمود:
پوستش را آوردند و استخوانهايش را در وسط آن گذاشت، آهو برخاست و مشغول چريدن شد[1].
رؤياى صادقه امام
سجّاد (ع)
(1) 2- امام سجّاد- 7- مىفرمايد: در رؤيا ديدم مثل اينكه كاسه شيرى به من دادند و من نيز آن را
خوردم، صبح كه بيدار شدم، معدهام جوشيد و استفراغ نمودم و كمى از آن شير خارج شد،
در حالى كه چند روز بود كه شير نخورده بودم[2].
آزاد شدن دو گرفتار
توسط امام سجّاد (ع)
(2) 3- دست مرد و زنى كه
در حال طواف بودند، به حجر الاسود چسبيد و هر يك از آنها مىكوشيد تا دست خود را
جدا كند، ولى نمىتوانست. مردم گفتند:
دستشان را قطع كنيد. در
اين هنگام حضرت زين العابدين- 7- وارد شد و