نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 42
گفت: بچّههايم آنجا هستند، خواستم بر گردن آنها منّتى گذاشته
باشم.
حضرت فرمود: «راست
مىگويد».
توضيح: در اينجا چند تا
معجزه است: 1- خبر دادن حضرت از نامه 2- خبر دادن از اينكه قاصد نامه در كجاست 3-
تصديق گفتار حاطب. همه چيز همان طور بود كه حضرت خبر داده بود[1].
وائل بن حجر در جستجوى
دين حق
(1) 75- وائل بن حجر
مىگويد: خبر ظهور محمّد- 6- به ما رسيد و من در ملك بزرگى
زندگى مىكردم. تمام آنها را ترك كرده و در جستجوى خدا و پيامبرش به مدينه آمدم.
وقتى كه به مدينه رسيدم. اصحاب پيامبر به من گفتند:
سه روز پيش، پيامبر آمدن
تو را خبر داده و گفته است: وائل بن حجر از مكانى دور مىآيد. وقتى بر او وارد شدم
مرا نزديك خود خواند. ردايش را بر زمين انداخت و من روى آن نشستم. سپس بالاى منبر
رفت و فرمود: «اين وائل بن حجر، بازمانده سلاطين است و بخاطر اسلام آمده است.
خدايا! به وائل و فرزندان و ذريّهاش، بركت بده»[2].
تقسيم كار در جنگهاى
پيامبر 6
(2) 76 ابو سعيد خدرى
مىگويد: در جنگها، گروههاى ده نفرى يا نه نفرى تشكيل مىداديم و كارها را ميان
خود تقسيم مىكرديم؛ عدهاى غذا مىپختند، عدهاى ديگر چارپايان را آب و علف
مىدادند و عدهاى نيز كارهاى آنها را انجام مىدادند. و كسانى هم پيش پيامبر
مىرفتند. در گروه ما يك نفر، كار سه نفر را انجام مىداد يعنى: هم هيزم جمع
مىكرد، هم چهارپايان را آب مىداد و هم غذا