responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 411

آن مرد گفت: يا امير المؤمنين! سرقت من به حدّ نصاب هم رسيده است. وقتى او سه بار اقرار نمود، حضرت (حدّ سرقت را جارى نمود و) دست او را قطع كرد.

آن مرد، دست قطع شده خود را گرفت و رفت و در راه مى‌گفت: دست مرا امير مؤمنان و امام المتقين و قائد الغر المحجلين و يعسوب الدين و سيّد الوصيين، بريده است. و پيوسته حضرت را مدح و ثنا مى‌گفت.

امام حسن و امام حسين- 8- در راه به او برخوردند و اين كلمات را از او شنيدند. خدمت پدرشان آمدند و گفتند: مرد سياهپوستى را در راه ديديم كه تو را مدح و ثنا مى‌كرد.

حضرت، شخصى را دنبال او فرستاد تا او را به حضورش حاضر سازند. به او فرمود: من دست راست تو را بريده‌ام و تو مرا مدح و ثنا مى‌كنى؟! آن مرد گفت: اى امير مؤمنان! تو مرا پاك ساختى و محبت تو با گوشت، خون و استخوان من مخلوط شده است اگر مرا قطعه- قطعه كنى باز محبت تو از قلبم خارج نمى‌شود. على- 7- به او دعا كرد و دست بريده‌شده او را سر جايش گذاشت كه صحيح و سالم، مانند اوّل شد[1].

خاكسپارى سلمان فارسى توسط على (ع)

(1) 16- روايت شده است كه روزى صبح هنگام، على- 7- در مدينه وارد مسجد شد و فرمود: شب گذشته رسول خدا- 6- را در خواب ديدم كه به من فرمود: سلمان، وفات كرد. و به من سفارش كرد كه غسل، تكفين، نماز و تدفين او را بر عهده بگيرم و من نيز بخاطر اين، به مدائن مى‌روم.

عمر گفت: كفن را از بيت المال بردار.

حضرت فرمود: اين آماده و مفروغ عنه است.

سپس على- 7- به سوى مدائن رفت و مردم تا پشت مدينه او را بدرقه‌


[1] مستدرك الوسائل: 18/ 151، حديث 11.

نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 411
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست