responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 383

آنگاه حضرت به سنگى اشاره كرد تا غلت بخورد. سنگ غلت خورد (و آمد) حضرت به مخاطبش فرمود: بگير و نزديك كن تا دوباره آنچه را كه كوه شهادت داد آن را بشنوى؛ چون اين سنگ نيز جزئى از آن كوه است.

پس آن مرد سنگ را گرفت و نزديك گوشش برد. سنگ به نطق آمد و آنچه را كوه گفته بود، بازگو كرد.

آن مرد به پيامبر اكرم گفت: آنچه را گفتى انجام بده. پس رسول اكرم دور شد و به فضاى بازى رفت و ندا داد: اى كوه! به حق محمّد و خاندان پاكش تو را قسم مى‌دهم كه به اذن خدا از جاى خود كنده شوى و به سوى من بيايى. در اين هنگام، كوه لرزيد و مانند اسب تندرو، نزد پيامبر آمد و ندا داد كه من شنونده تو هستم و در اطاعت تو مى‌باشم، به من فرمان بده.

آنگاه حضرت فرمود: اينها به من پيشنهاد كرده‌اند كه دستور بدهم تو از بيخ كنده شوى و دو نيمه گردى و بالاى تو پايين و پايين تو بالا قرار بگيرد. پس كوه دو نيمه شد و پايينش بالا و بالايش پايين قرار گرفت. و فرعش اصل شد. سپس كوه ندا داد: آيا اين معجزه‌اى كه مى‌بينيد غير از آن معجزات موسى- 7- است كه خيال مى‌كنيد به آن ايمان داريد؟

مردى از آنها گفت: اين مردى است كه عجايب براى او ممكن مى‌شود.

كوه ندا داد: اى دشمنان خدا! با آنچه كه گفتيد: پيامبرى موسى- 7- را باطل كرديد؛ چون كوه روى آنها مانند سايه ايستاده بود، پس مى‌گوييد اين مردى است كه عجايب را انجام مى‌دهد! پس حجّت بر آنها تمام شد ولى اسلام نياوردند!![1].

حكايت جابر از سخن گفتن حيوانات‌

(1) 18- وليد بن عباده روايت مى‌كند كه: جابر بن عبد اللَّه در مسجد، مشغول نماز


[1] بحار الانوار: 9/ 312، حديث 11.

نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 383
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست