نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 365
ديگر پيچيده بود تا اينكه به اسم من رسيد. و به من داد. ديدم
با خط روشن در آن نوشته شده است:
«اما زرارى، در حال زن و
شوهر، پس خدا به زودى ميان شما صلح برقرار خواهد ساخت» و هنگامى كه نام خود را روى
نامه نوشتم، مىخواستم كه از آن حضرت بخواهم تا دعا كند بين ما صلح برقرار شود،
ولى يادم رفت. و فقط نام خويش را نوشتم. و جواب همان گونه آمد كه در خاطرم گذشته
بود، اما نگفته بودم.
بعد از آن از شيخ ابو
القاسم خداحافظى كرديم و از بغداد به كوفه آمديم. روز آمدنم يا فرداى آن روز،
برادران همسرم آمدند و به من سلام كردند و از من معذرت خواستند. و همسرم با بهترين
وجه به خانهام برگشت. و ديگر ميان من و او اختلافى پديد نيامد. و بدون اجازه من
از منزل بيرون نرفت تا اينكه از دنيا رفت[1].
سزاى خيانت در امانت
(1) 15- قطب راوندى
مىگويد: ابو محمّد دعلجى از بزرگان شيعه بود. و احاديث را شنيده بود. و دو پسر
داشت كه يكى در صراط مستقيم بود كه ابو الحسن نام داشت و مردهها را غسل مىداد، و
پسر ديگرش مانند جوانان بىبند و بار، كارهاى حرام انجام مىداد. و از ناحيه امام
زمان- عجّل اللَّه تعالى فرجه الشريف- به ابو محمّد حجّتى داده بودند تا از جانب
آن حضرت، احتجاج نمايد. و در آن زمان، اين از عادت و رويّه شيعه بود. او هم مقدارى
از آن را به پسر فاسدش داد و به حج رفت.
هنگامى كه از حجّ برگشت،
حكايت كرد كه در جايى ايستاده بوده كه ناگهان جوان زيبا رو و گندمگونى را پهلوى
خود ديده كه رفتار خوبى داشت. و زياد به دعا و راز و نياز، اقبال داشت. وقتى كه
كوچ مردم نزديك شد، به من متوجه گشت و گفت: اى شيخ! حيا نمىكنى؟