responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 364

من كان ذا عضد يدرك ظلامته‌

انّ الذّليل الّذي ليست له عضد[1]

گفتم: آيا شما هم فرزندى داريد؟

فرمود: به خدا سوگند! من فرزندى خواهم داشت كه زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد. ولى اكنون وجود ندارد. و باز به شعر ديگر تمثّل كرد و چنين فرمود:

لعلّك يوما ان ترانى كأنّما

بنى حوالىّ الاسود اللوابد[2]

فان تميما قبل ان يلد الحصى‌

اقام زمانا و هو في النّاس واحد[3]

حلّ اختلاف ابو غالب با همسرش‌

(1) 14- ابو غالب زرارى روايت مى‌كند كه: در كوفه با زنى از طايفه «بنى هلال»- كه لباس خزّ مى‌فروختند- ازدواج كردم. و خيلى به او محبت پيدا نمودم.

روزى ميان ما مرافعه‌اى رخ داد و من خشمگين شدم. و اين خشم من منجر شد كه او از خانه برود. چون او در طايفه خود داراى مكنتى بود، ديگر برنگشت. و من از اين مسأله خيلى ناراحت شدم. لذا آماده گشتم تا به مسافرت بروم. با پيرمردى از نزديكان آن زن به سوى بغداد روانه شديم. و در آنجا كارهايمان را انجام داديم. و به خانه ابو القاسم بن روح- كه خود را از خليفه مخفى نموده بود- رفتيم. و سلام كرديم.

ابو القاسم، مقابل من كاغذى نهاد و گفت: اگر حاجتى دارى در اينجا اسمت را بنويس. من نيز اسم خود و اسم پدرم را نوشتم. كمى نشستيم و بعد، از او خداحافظى كرديم. و به سوى سامرّا روانه شديم. و آنجا هم زيارت كرديم و برگشتيم. و به خانه ابو القاسم آمديم. او آن نامه را بيرون آورد و آن را با نوشته‌هاى‌


[1] يعنى:« هر كس كه ياورى داشته باشد، گرفتارى او را مى‌فهمد( و او را يارى مى‌كند) و ذليل كسى است كه ياور ندارد».

[2] يعنى:« شايد تو، روزى مرا ببينى كه پسرم در كنار من چون شير ايستاده است. چون تميم، قبل از اينكه سنگ ريزه‌هاى زيادى باشند، در ميان مردم تنها بود».

[3] وسايل: 15/ 99، حديث 2.

نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 364
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست