responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 363

نگاه كند فرمود:

«به او بگو: از اين مرض خوفى براى تو نيست. و آن چيزى كه از او فرارى نيست، بعد از سى سال مى‌باشد».

راوى مى‌گويد: چنان دهشتى به من حاكم شده بود كه نمى‌توانستم هيچ گونه حركتى بكنم. تا اينكه مرا ترك كرد و رفت.

ابو القاسم، اين جمله را فهميد. و هنگامى كه سال 369 هجرى رسيد، مريض شد و كارهايش را جور كرد و به فكر تجهيز و قبر خود افتاد. و وصيّت خود را نوشت.

و در اين مورد، زياد كوشش مى‌كرد.

به او گفتند: از چه مى‌ترسى؟ اميدواريم كه خدا سلامتى را به تو مرحمت فرمايد. پس براى تو خوفى نيست.

ابو القاسم گفت: اين همان سالى است كه مرا از آن ترسانده‌اند. و در همان مرض هم مرد[1].

فرزند، بازوى پدر است‌

(1) 13- عيسى بن صبيح مى‌گويد: امام حسن عسكرى- 7- در زندان بر ما وارد شد و من او را مى‌شناختم. به من گفت: تو 65 سال و يك ماه و دو روز، عمر دارى. و من كتاب دعايى داشتم كه تاريخ تولدم در پشت آن نوشته شده بود. به آن نگاه كردم كه همان گونه يافتم. بعد حضرت از من پرسيد: آيا صاحب فرزندى شده‌اى؟

گفتم: نه.

حضرت، دعا كرد و فرمود: خدايا! به او فرزندى بده كه بازويش باشد. و چه خوب است كه كمك و يار و بازوى انسان، فرزندش باشد. و به اين شعر تمثل جست:


[1] بحار: 52/ 58، حديث 41.

نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 363
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست