نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 355
ناكامى معتضد خليفه عباسى
(1) 4- رشيق حاجب
مادرانى مىگويد: روزى معتضد خليفه عباسى، شخصى را نزد من فرستاد و توسط او به من
دستور داده بود كه به اتّفاق دو نفر ديگر، با سرعت به سوى سامرّا برويم. و گفت:
چون حسن بن على وفات نموده، به خانه او هجوم بريد و هر كس كه در آنجا بود، سر او
را براى من بياوريد.
ما هم به دستور او عمل
كرديم و به سامرّا رفته، به خانه آن حضرت هجوم برديم.
اما كسى را در آنجا
نيافتيم و خانه را خالى ديديم. وقتى پرده را كنار زديم، سردابى ديديم. هنگامى كه
وارد آن سرداب شديم، دريايى نمايان شد. در آخر سرداب، روى آب حصيرى قرار داشت و
مردى با هيئت خيلى زيبا روى آن نماز مىخواند و اصلا به ما توجهى نداشت.
احمد بن عبد اللَّه- يكى
از همراهانم- خواست به طرف او برود اما در آب افتاد و نزديك بود كه غرق شود، دستم
را دراز نموده او را نجات دادم. اما او غش نمود و ساعتى به همين حال بود. همچنين
رفيق ديگر من خواست داخل آب برود اما او نيز به سرنوشت اوّلى دچار شد. در اين حال
من مبهوت ماندم.
آنگاه به صاحب خانه
گفتم: از خدا و از تو معذرت مىخواهم. به خدا سوگند من نمىدانستم جريان از چه
قرار است. و ما به سوى چه كسى آمدهايم. و من اكنون توبه مىكنم. اما آن شخص باز
اصلا به آنچه گفتم توجهى نكرد. سپس ما به سوى معتضد برگشتيم. معتضد گفت: اين مطلب
را پوشيده داريد. و الّا گردنتان را مىزنم[1].
قائم مقام پدر
(2) 5- محمّد بن ابراهيم
بن مهزيار مىگويد: هنگام وفات ابو محمّد امام حسن