responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 336

رفتيم تا به در خانه رسيديم. قبل از اذان صبح بود. در باز شد و خادم سياهى بيرون آمد و گفت: از شما دو نفر كداميك راهب دير عاقول مى‌باشد؟

او گفت: قربانت گردم! من هستم.

خادم گفت: پس پياده شو. و به من هم گفت: از استرها مواظبت كن. و دست راهب را گرفت و وارد خانه شدند. من دم درب ماندم تا اينكه صبح شد و آفتاب بالا آمد.

آنگاه ديدم كه راهب بيرون آمد اما در حالى كه لباس راهبان را در آورده و لباس سفيد (لباس مسلمانان) پوشيده و مسلمان شده است. به من گفت: اكنون مرا نزد استادت ببر. رفتيم تا به خانه بختيشوع رسيديم. وقتى كه راهب را با آن وضع ديد، به طرف او دويد و گفت: چه چيز تو را از دينت خارج ساخته است؟

راهب گفت: مسيح را يافتم و به دست او مسلمان شدم.

استادم گفت: مسيح را يافتى!؟

راهب گفت: يا مثل و مانند مسيح را؛ چون در عالم اين نوع فصد را كسى جز مسيح- 7- انجام نمى‌دهد. و او در نشانه‌ها و براهين مانند مسيح است.

سپس برگشت و پيوسته در خدمت امام- 7- بود تا اينكه از دنيا رفت‌[1].

سفر امام عسكرى (ع) به گرگان‌

(1) 4- جعفر بن شريف جرجانى‌[2] مى‌گويد: سالى عازم حجّ شديم و در سامرّا نزد امام عسكرى- 7- رسيدم. و شيعيان، مال زيادى را توسط من براى آن حضرت، فرستاده بودند.

خواستم از حضرت بپرسم كه آنها را به چه كسى بدهم اما قبل از اينكه چيزى بگويم، فرمود: آنچه با خود آورده‌اى به مبارك، خادم من بده.

مى‌گويد: من نيز چنان كردم. سپس گفتم در گرگان شيعيانت به تو سلام مى‌رسانند.


[1] وسائل: 12/ 75، حديث 2.

[2] جرجان، معرّب گرگان است.( مترجم).

نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 336
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست