نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 334
مسلمان شدن راهب مسيحى
(1) 3- شخص مسيحى به نام
«مرعبدا» كه بيشتر از صد سال داشت، مىگويد:
شاگرد بختيشوع پزشك
متوكل بودم. و استادم خيلى به من عنايت داشت. امام حسن عسكرى- 7- از او
خواسته بود كه يكى از بهترين شاگردانش را براى «فصد»[1] نزد او بفرستد. و او مرا انتخاب كرد
و گفت: ابن الرضا[2] از من
خواسته است تا كسى را براى فصد، نزد او فرستم. نزدش برو و بدان كه او داناترين شخص
در زير آسمان است. مبادا در آنچه به تو دستور مىدهد، اعتراض كنى و ايراد بگيرى.
پس به خانه او رفتم و
مرا در اطاقى نشاند و فرمود: اينجا باش تا احضارت كنم.
و وقتى كه من نزد امام
آمده بودم، به نظرم بهترين زمان فصد بود. اما امام وقتى مرا براى فصد فراخواند كه
به عقيده من، براى فصد مناسب نبود. طشت بزرگى را آورد و من هم رگ اكحل بازويش را
بريدم و خون جارى گشت تا اينكه طشت پر شد.
آنگاه به من فرمود: خون
را قطع كن. خون را قطع كردم. امام دستش را شست و جاى فصد را بست و مرا به اطاقم
برگرداند. مقدار زيادى از غذاهاى سرد و گرم ميل نمود. و نيز من تا عصر در آنجا
ماندم.
باز صدايم كرد و فرمود:
خون را جارى ساز. و همان طشت را خواست. من نيز خون را جارى ساختم تا اينكه طشت پر
شد.
فرمود: خون را قطع كن.
قطع كردم و جايش را بست. و مرا به اطاق بازگرداند.
و شب را در آنجا ماندم.
هنگامى كه صبح شد و
آفتاب طلوع كرد، همان طشت را آورد و به من دستور داد تا خون را جارى سازم. من هم
دستورش را اجرا كردم. اين بار به جاى خون، از
[1]« فصد» يعنى رگ زدن و خون گرفتن كه در طب قديم
معمول بود( مترجم).
[2] به امامان بعد از امام رضا- 7-«
ابن الرضا» هم مىگفتند( مترجم).
نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 334