نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 333
تصرف امام عسكرى (ع) در اشياء
(1) 2- ابو هاشم
مىگويد: روزى امام حسن عسكرى- 7- سوار شد و به سوى صحرا رفت. من نيز
با او سوار شدم. او جلو مىرفت و من نيز پشت سر بودم. ناگهان قرضهايم به ذهنم رسيد
و در باره آن به فكر افتادم كه وقتش رسيده اكنون چگونه بايد آن را بپردازم.
آنگاه امام- 7- متوجه من شد و فرمود: اى ابو هاشم! خدا قرضت را ادا مىكند. سپس از زين
اسب به طرفى خم شد و با تازيانهاش خطّى در زمين كشيد و فرمود: پياده شو پس بردار
و كتمان كن.
پس پياده شدم، ديدم شمش
طلاست. برداشتم و در كفشم گذاشتم و به راه افتاديم. دوباره به فكر رفتم كه آيا با
اين، تمام قرضم را مىتوانم بپردازم و اگر به اندازه قرضم نشد، بايد به طلبكار
بگويم تا به همين مقدار راضى شود. و بعد در فكر خرج و پوشاك و غذاى زمستان افتادم
كه چگونه آن را تهيه نمايم. باز هم امام- 7- متوجه من شد. و دوباره به
طرف زمين توجه نمود و مانند دفعه اوّل، خطى در آن كشيد و فرمود: پياده شو و بردار
و به كسى نگو.
راوى مىگويد: پياده شدم
و ديدم شمش نقرهاى است آن را برداشتم و در كفش ديگرم گذاشتم. كمى راه رفتن را
ادامه داديم سپس برگشتيم. و امام- 7- به منزل خود رفت و من هم به خانه
خودم آمدم. نشستم و قرضهاى خود را حساب كردم و بعد طلا را وزن نمودم كه به اندازه
همان قرضم بود، نه كم و نه زياد.
سپس ما يحتاج زمستان را
حساب كردم كه چه چيزهايى را بايد تهيه كنم كه نه اسراف باشد و نه سختى. نقره هم به
همان اندازه بود. رفتم و قرضم را پرداختم و آنچه نياز داشتم خريدم، نه كم آمد نه
زياد[1].