نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 313
او غذا بخور تا او نيز با طيب نفس غذا بخورد. خورديم و سير
شديم. سپس سفره را برداشتند. غلام رفت تا آنچه را كه از غذا در سفره مانده بردارد.
اما امام فرمود: صبر كن. از غذا آنچه در صحرا باقى مىماند، اگر چه ران گوسفندى
باشد، آن را ترك كن. اما آنچه در خانه باقى مىماند، پس آن را بردار.
(1) آنگاه به من فرمود:
سؤال كن.
گفتم: خداوند مرا فداى
تو گرداند! نظر شما در باره مشك چيست؟
فرمود: پدرم دستور داد
تا در يك ظرف چوبى، براى او مشك درست كنند.
فضل بن سهل به حضرت،
نوشت كه مردم از اين كار او عيب مىگيرند. و آن حضرت، در جواب نوشت: اى فضل! مگر
نمىدانى كه حضرت يوسف، لباسهاى نقشدار مىپوشيد و كمربند طلا مىبست. و بر
صندليهاى طلا مىنشست. و اين كارها هم از حكمت او چيزى كم نمىكرد. و حضرت سليمان
هم همين طور بود.
بعد از آن، امام- 7- دستور داد تا عطرى كه از مشك، عنبر، عود و روغن، مركب مىشود، به چهار
هزار درهم براى او درست كنند.
سپس پرسيدم: غلامان شما
از محبت شما چه بهرهاى مىبرند؟
فرمود: امام صادق- 7- غلامى داشت كه وقتى آن حضرت وارد مسجد مىشد، مركبش را نگه مىداشت. روزى
حضرت وارد مسجد شد و او هم مركب آن حضرت را نگه داشته بود، كه عدهاى از جانب
خراسان آمدند. يكى از آنها به غلام گفت: آيا دوست دارى كه از آقايت بخواهى كه مرا
جاى تو قبول كند. و من غلام او بشوم و تمام ثروتم را به تو بدهم؟ چون من ثروتهاى
مختلفى دارم. برو و آن ثروتهاى گوناگون را تصاحب كن و من به جاى تو مىمانم.
غلام گفت: درخواست تو را
به امام عرض مىكنم. پس بر آن حضرت وارد شد و گفت: فدايت شوم! تو خدمت مرا مىدانى
و از مصاحبت طولانيم خبردارى. پس اگر خدا خيرى را به من برساند آيا شما مانع
مىشويد؟
امام فرمود: از نزد
خويش، به تو عطا مىكنم و از غير خودم مانع مىشوم! آنگاه سخن آن مرد را براى
امام- 7- عرض كردم. حضرت فرمود: اگر مايل
نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 313