responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 311

نوشتم و در آخر نامه پرسيدم: آيا اسلحه رسول خدا نزد شماست؟ ولى فراموش كردم كه نامه را بفرستم.

حضرت نامه‌اى به من نوشت و در آن از من چيزهايى خواست و در آخر آن نامه مرقوم فرموده بود: «اسلحه رسول خدا- 6- نزد من است و آن در ميان ما به منزله تابوت است در ميان بنى اسرائيل. به هر كجا برويم آن را با خود مى‌بريم. و اين نزد هر امامى موجود است».

من باز در مكه بودم و چيزهايى به فكرم رسيد كه جز خدا كسى از آن خبر نداشت. وقتى كه به مدينه رفتم و به خدمت امام جواد- 7- رسيدم. حضرت نگاهى به من كرد و فرمود: از آن فكرها استغفار كن و ديگر به سوى آنها مراجعت نكن.

(1) بكر بن صالح مى‌گويد: از محمّد پرسيدم: آن فكرها چه بودند؟

گفت: به كسى نمى‌گويم.

محمّد بن فضيل مى‌گويد: در يكى از پاهايم زخمى به وجود آمد و قبل از اينكه اين زخم بيرون بيايد با آن حضرت خداحافظى كردم. و آخرين سخنى كه به من گفت، اين بود كه فرمود: به زودى به تو درد و ناراحتى مى‌رسد، در مقابل آن صبر كن. و هر كدام از شيعيان ما از درد بنالد و صبر كند، خداوند اجر هزار شهيد را براى او مى‌نويسد.

وقتى كه به «بطن مرّ» رسيدم از پايم دملى در آمد. چند ماه مرا عذاب مى‌داد و مى‌ناليدم. در سال دوّم، حجّ به جا آوردم و خدمت آن حضرت رسيدم و گفتم:

فدايت شوم! براى اين پايم دعايى بفرما؛ چون خبر داده بودى كه اين ناراحتى به من خواهد رسيد.

فرمود: ديگر از اين خوفى نيست. آن پاى سالمت را بياور. پاى مرا دراز نمود و براى آن، تعويذ خواند. وقتى كه از نزد ايشان برخاستم، از همان پايم دملى در آمد.

پس به خودم برگشتم و فهميدم كه براى اين دمل، تعويذ خوانده است. و خداوند

نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 311
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست