responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 279

درب خانه‌ام ايستاده‌ام! و اثرى از امام نيست‌[1].

وارد شدن امام رضا (ع) به كوفه‌

(1) 7- محمّد بن فضل مى‌گويد: وقتى كه امام رضا- 7- خواست از بصره به مدينه برگردد، به من دستور داد و فرمود: به كوفه برو و شيعيان را جمع كن و به آنها خبر بده كه من به آنجا خواهم آمد. و فرمود: در خانه حفص بن عمير اقامت كن. من هم به كوفه رفتم و دستورات آن حضرت را اجرا كردم.

روزى با نصر بن مزاحم بودم كه «سلام» خادم امام رضا- 7- از كنار ما عبور كرد. لذا فهميدم كه امام- 7- به خانه حفص آمده است. به آنجا رفتم و امام در آنجا بود. پس بر او سلام كردم. سپس به من فرمود: غذايى آماده كن.

گفتم: همه چيز آماده است.

فرمود: خدا را شكر كه موفّق شدى.

شيعيان را دعوت كرديم و همه حاضر شدند. وقتى كه غذا خوردند، امام رو به من فرمود: اى محمّد! ببين در كوفه از متكلمين و دانشمندان چه كسى هست؟ پس آنان را نزد من حاضر كن. پس من نيز آنان را حاضر ساختم. آنگاه امام خطاب به آنها فرمود: مى‌خواهم همان مجلس سودمندى را كه در بصره برقرار كردم براى شما نيز برقرار كنم. و خدا مرا بر تمام كتابهاى آسمانى دانا نموده است.

سپس امام- 7- رو به جاثليق كوفه- كه شخصى دانشمند و در بحث و جدل، معروف بود- نمود و فرمود: اى جاثليق! آيا مى‌دانى براى حضرت عيسى- 7- صحيفه‌اى وجود داشت كه در آن اسم پنج تن بود كه بر گردنش آويزان كرده بود. و حضرت، در مغرب بود و مى‌خواست به مشرق برود، صحيفه را گشود و خدا را به نام يكى از آنان قسم داد كه زمين زير پاى او پيچيده شود و در


[1] بحار: 49/ 73، حديث 1.

نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 279
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست