responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 278

حضرت فرمود: او را حاضر كنيد. وقتى كه حاضر شد، امام- 7- با او به زبان خودش صحبت كرد و بعد سؤال و جوابهايى بين آن دو در مورد نصرانيت رد و بدل شد.

(1) راوى مى‌گويد: شنيديم كه مرد سندى مى‌گويد: بثطى بثطى بثطلة. حضرت فرمود: او به زبان سندى، به يگانگى خداوند گواهى مى‌دهد.

سپس امام- 7- در مورد حضرت عيسى و مريم با او صحبت كرد و او را قانع كرد تا اينكه به زبان سندى گفت: «اشهد ان لا اله الّا اللَّه و ان محمّدا رسول اللَّه».

بعد كمربندش را بالا برد و علامتى كه به رسم نصرانيت، مى‌بستند، آن را به امام داد و عرض كرد، يا بن رسول اللَّه! با دست خود، اين را پاره كنيد. و حضرت چاقويى طلب كردند و به وسيله آن، علامت را پاره كردند.

سپس حضرت به محمّد بن فضل، دستور داد تا مرد سندى را به حمام ببرد و او را غسل دهد و لباس بپوشاند و با خانواده‌اش به مدينه بياورد.

وقتى كه بحث و گفتگوها تمام شد، حضرت فرمود: آيا متوجّه شديد آنچه را كه محمّد بن فضل در مورد من با شما مطرح كرده بود، درست بود؟

همه گفتند: آرى، بلكه چندين برابر، بيشتر از آن را در شما ديديم. و ديگر اينكه محمّد بن فضل مى‌گويد: شما را به خراسان مى‌برند؟

حضرت فرمود: محمّد راست مى‌گويد؛ الّا اينكه مرا با شكوه، عزّت و جلال به آنجا مى‌برند.

محمّد بن فضل مى‌گويد: در همان جا همگى به امامت حضرت گواهى دادند.

و حضرت، شب را نزد ما سپرى كرد و صبح هنگام با مردم خداحافظى كرد و به من سفارشاتى فرمود و قصد عزيمت نمود. و من او را بدرقه كردم تا اينكه ميان دهى رسيديم. حضرت به كنارى رفته و چهار ركعت نماز بجا آورد و بعد به من فرمود: اى محمّد! برگرد و در پناه خدا باش و چشمانت را ببند. من نيز چشمانم را بستم.

سپس فرمود: چشمانت را باز كن. وقتى چشمانم را باز كردم، ديدم در بصره نزد

نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 278
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست