نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 269
شما تبرك بجويم. هنگام غروب، نماز مغرب را خواندند و در وسط
خانه نشستند و غذا خواستند. با هم افطار نموديم و بعد به من فرمود: شب را نزد ما
مىمانى يا اينكه حاجت خود را مىگيرى و مىروى؟
گفتم: بروم بهتر است.
حضرت دست خود را به زمين
زد و يك مشت خاك برداشت و فرمود: بگير. آن را گرفتم و در جيبم قرار دادم و با
تعجّب ديدم كه همهاش دينار است. از آنجا به خانهام آمدم و نزديك چراغ رفتم تا
دينارها را بشمارم. دينارى از دستم رها شد.
وقتى نگاهش كردم كردم
ديدم روى آن نوشته شده «پانصد دينار است، نصف آن براى قرضت و نصف آن براى مخارج تو
مىباشد». وقتى اين را ديدم، ديگر نشمردم و آن دينار را در كيسه گذاشتم. صبح وقتى
دينارها را شمردم آن دينار را پيدا نكردم هر چه زير و رو كردم آن را پيدا نكردم و
پانصد دينار تمام بود![1].
آگاهى امام (ع) از قصد
مردم
(1) 4- اسماعيل بن ابى
الحسن نقل مىكند كه: با امام رضا- 7- بودم كه حضرت دستش را به زمين زد
به طورى كه كأنه مىخواهد چيزى را از زمين بيرون آورد. ناگهان چند تكه طلا ظاهر
شد، دوباره دستش را كشيد كه ناپديد شدند.
با خودم گفتم: اى كاش!
يكى از آنها را به من مىداد.
حضرت رو به من كرد و
فرمود: هنوز وقت آن نرسيده است[2]. و[3]
تكلم به زبان عربى
(2) 5- ابو اسماعيل سندى
مىگويد: در سند بودم كه شنيدم براى خداوند در ميان
[1] بحار: 49/ 38، حديث 22. عيون اخبار الرضا: 2/
219، حديث 29.