نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 263
به رفيقم گفتم: دور شو تا هلاك نشوى چون من از خودم مىترسم و
دنبال پير مرد به راه افتادم تا اينكه مرا به خانه امام موسى كاظم- 7-
وارد كرد. وقتى كه حضرت مرا ديد بلافاصله فرمود: به سوى من، به سوى من (بياييد) نه
به سوى مرجئه و نه معتزله و نه زيديه.
گفتم: آيا پدرت از دنيا
رفته است؟
فرمود: آرى.
گفتم: بعد از او به چه
كسى بايد رجوع كنيم؟
فرمود: اگر خدا بخواهد
تو را هدايت كند، هدايت مىكند.
با خودم گفتم: سؤال را
خوب مطرح نمىكنم، پس پرسيدم: آيا شما هم امامى داريد؟
فرمود: نه.
هيبت او مرا گرفت و
گفتم: آيا آنچه كه از پدرت مىپرسيدم از تو بپرسم؟
فرمود: بپرس و با خبر
شو، ولى فاش نكن؛ چون اگر فاش كنى سرت بريده مىشود. پس از او پرسيدم پس او را
درياى بىكران ديدم.
گفتم: شيعيان تو سرگردان
هستند. آيا اجازه مىدهى آنها را به سوى تو بخوانم؟
فرمود: هر كدام را كه
مىدانى داراى ظرفيت و قابليت است، آن را بخوان.
پس ابو جعفر احول، زراره
و ابو بصير را ملاقات كردم و به آنها گفتم. و همه ما بر آن حضرت وارد شديم مگر
طائفه عمار ساباطى. و در اطراف عبد اللَّه عدّه كمى ماندند[1].
ويژگيهاى امام (ع)
(1) 24- ابو بصير
مىگويد: از امام كاظم- 7- پرسيدم: امام را با چه چيز بايد شناخت؟