نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 248
تا از ثواب آن بىنصيب نمانم. پس به مدينه رفتم و نزديك مسجد
پيامبر، كنار خانه ابو ذر، منزل گرفتم. ميان من و كسى اختلاف افتاد و باران شديدى
مىباريد.
خدمت امام كاظم- 7- رسيدم. و باران مرتب مىباريد. وقتى كه بر امام وارد شدم سلام كردم و
حضرت جواب مرا داد. بدون اينكه من چيزى بگويم فرمود:
اى عيسى! برگرد كه خانه
تو روى اسباب و اثاثيهات، خراب شده است.
برگشتم و ديدم خانه خراب
شده است. كارگرانى را گرفتم تا وسايلم را از زير خاك بيرون آوردند. تمام اسباب مرا
خارج كردند و فقط سطل وضو را پيدا نكرديم.
فرداى آن روز، دوباره
خدمت حضرت رسيدم، فرمود: چيزى از اثاثيهات گم شده است تا دعا كنم خداوند عوضش را
مرحمت كند.
گفتم: فقط سطل وضوى من
گم شده است. حضرت، سرش را پايين انداخت و سپس سر را بالا گرفت و فرمود: تو فراموش
كردهاى. سطل را در دستشويى گذاشتهاى و كنيز صاحب خانه آن را برداشته است. وقتى
كه برگشتى از او پس بگير.
راوى گويد وقتى به خانه
برگشتم، به كنيز گفتم من سطل را در دستشويى جا گذاشتم آن را به من برگردان تا وضو
بگيرم و او سطل را به من پس داد[1].
امام كاظم (ع) و مردى
از اهل رى
(1) 10- على بن ابى حمزه
روايت مىكند كه: خدمت امام كاظم- 7- بودم. مردى از اهل رى كه نامش
جندب بود، وارد شد و سلام كرد و نشست. امام- 7- سؤالات جالبى از او
كرد. سپس فرمود: اى جندب! برادرت چطور است؟