نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 249
جندب گفت: سيزده روز قبل، از كوفه نامهاى فرستاده است كه
سلامت است.
امام فرمود: به خدا قسم!
بعد از دو روز از فرستادن نامه، از دنيا رفت و مالى را به همسرش داد تا به تو
بدهد. وقتى كه برگشتى به آنجا برو و به همسر برادرت مهربانى كن تا او آن مال را به
تو بدهد.
راوى مىگويد: جندب مردى
بلند قامت و زيبا بود. و او را بعد از اينكه امام كاظم- 7- به شهادت
رسيد، ديدم و از آن جريان پرسيدم.
جندب گفت: به خدا قسم!
مولايم راست گفته بود و در كتاب و مال، كم و زيادى نبود[1].
امام كاظم (ع) و نجات
دوستان
(1) 11- على بن ابى حمزه
روايت مىكند كه: يكى از دوستان امام كاظم- 7- با من دوست بود، او
مىگفت: روزى از منزلم خارج شدم و به زنى بر خورد كردم كه بسيار زيبا بود. با او
يك زن ديگر بود كه او را همراهى مىكرد. به زن گفتم: آيا به عقد من در مىآيى؟
رو به من كرد و گفت: اگر
تو زن ديگرى داشته باشى. پس در ما طمع نكن و اگر همسر ندارى ما را ببر.
گفتم: نه من همسر ديگرى
ندارم.
آنها با من تا درب
خانهام آمدند. داخل خانه شدم. وقتى كه يك لنگه كفشم را در آوردم و هنوز لنگه ديگر
در پايم بود، در اين هنگام صداى درب خانه برخاست. بيرون آمدم، ديدم موفّق غلام
امام كاظم- 7- است.
گفتم: چه خبر است؟
گفت: خير است، امام-
7- مىفرمايد: به اين زن دست نزن و آن را از خانهات بيرون كن.